ساخته اند اما کمتر تحقیقی از او هست که با تماما درست نبوده ، و با با اندك اصلاح و تکمیلی شایستگی دقت و تأمل و کاربستن نداشته باشد. ويقينا در روش فصص علمی و فلسفی به عالم انسانیت خدمتی به سزا کرده است .
***
گفتیم که در معرفی فلسفه استوارت میل به تعلیمات او در حکمت نظری ، مخصوصا منطق اکتفا می کنیم و به تحقیقاتش در حکمت عملی نمی پردازیم ، چه بیانات او در این مباحث آن اندازه اهمیت ندارد که در این مختصر گفتگویی از آن به میان بیاوریم ، و سیاست اقتصادی او هم که بیشتر محل توجه است ، در این کتاب موضوع نظر ما نیست با اینهمه سزاوار است که به مبانی که او برای اخلاق در نظر گرفته است اشاره ای اجمالی بکنیم ، زیرا اگر حق بخـواهید اصلا ورود فلسفه برای این است که انسان تکلیف عملی خود را در دنیا تشخیص کند ، که چگونه باید زندگانی نماید و با ابنای نوع چه رفتار باید داشته باشد .
در حکمت عملی حکما بیشتر به مبانی اخلاق توجه دارند، زیرا در قواعد اخلاقي و تشخيص نيك و بد تقریبا همه متفقند ، بحثی که هست در اینست که بنیاد اخلاق چیست؟ و چرا باید حسن عمل داشت؟ ومیدانید که ارباب دیا نات وحکمای متشرع در این موضوع بیشتر بر رضای خدا ومقربان درگاه او تکیه می کنند و و ترس دوزخ وامید بهشت را موجب حسن عمل میدانند ، اما بسیاری از حکما خواه از متألهين ، خواه غیر آنان ، این عنوان را کافی نمی پندارند یا لااقل مجمل میشمارند که محتاج به تفصیل است ، پس هر کس در این باب مشربی دارد یکی ، قرب حق میجوید ، یکی کمال نفس می گوید و و این هر دو مانند ارباب دیانات امری باطنی را مأخذقرار می دهند، و آنها که وجدان درونی را منشأ نیکوکاری می دانند نیز ملحق به همان جماعتند ، بعضی هم معتقدند که ضرورت نیکی کردار محتاج به نظر به امر باطنی نیست و توجه به مصالح حقیقی دنیوی کافی است، و درضمن سیری که تا کنون در حکمت کرده ایم غالبا در احوال حكما اشاره به این