برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۶۲۲

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

که فلسفه[۱] برای انسان امری تفننی نیست ضروری است، انان می خواهد آغاز وفرجام خود را بداند و به این امر نیازمند است و همین نیازمندی است که جانی دیانت را تأسیس می کند ، رجائی نلفه را ، ودیانت همان فلسفه عامه است . از این هردو به منظور در نظر است . فقط راه دو تا است و بد بختی اینست که کسانی که رهبری راه را اختیار می کنند این عمل مقدس را مایه حیثیت و معان خود می سازند ، و بنابر این رهبری ایشان مشوب می گردد و رهروان ر کرمان و گمرد می شوند . باری ظنه برای انسان ضروری است جزاینکه ظنه صحیح آنست ، که فقط حقیقت جهان و آندده را در ورای عوارض و حوادت است معلوم کند . زیرا دنبال کردن این که جهان از کجا آمده و کجا میرود وچرا آمده ایم و چرا میدویم کاری است بیهوده وسارا به آن دسترس نیست ، آنه می توانیم واژه ناخوانا که جهان چیست ؟ وما چیست ؟ آنهم نه به لغلطی وخیال بافی کیسه گفتگو از ذات طلق و نامتناهی و غیر مسوس ووجود و ماهیت ، و مانند این چیزها باشد ، که با امور منفی هستند یا معنی دارند بلکه به وسیله تجربه و مشاهده خواه درونی و خواه بیرونی[۲] که برای درد حینت جز این وسیله ای نیست ، واگر بگویند این سلومات از فن طبيعيات حاصل می شود ، و حاجت به فلسفه ندارد اشتباه است . طبعیات هم باید متکی بر ظفه باشد ، و گرنه نقد علم به موارض خراسه بود وحقیقت دوست نمی آید . از این گفته ظنه برای یافتن بنیاد اخلاق لازم است .


  1. فلسفه در اینجا ترجمه متافيزيك است ، يعني فلسفه اولی با حکمت طلبا که شما آن را بسد از طبیعیات قرار میدادند ، و متافيزیک در یونانی بحثی بعداز واژه ناخوانا و اینکه بعضی آنرا ماوراء الطبيعه کرده اند درست نیست .
  2. یعنی خواه مشاهده و تجربه در امور درون ذاتی معنی مربوط به نفس باشد خواه در اشیاء خارجی و امور برون ذاتی .
–۷۳–