از طرف دیگر گرفتار قید و بندهای هواهای نفسانی است . کم کم حواس و ادراکاتش نمر می کند و متخلق به اخلاق و عاداتی می شود وفهم وشعوری اجمالی در می یابد . و خود را شخص مستقل و مختار می پندارد و «من» میشود ، اما غریق عالم خود خواهی رمانی و منی است ، بادیگران مطلقا در جنگ است و هر نفسی می خواهد نفوس دیگر را دفع کند ، با بنده خود سازد ، و غافل است از اینکه «من آزاد ومختار نمی شود مگر اینکه در امر زندگانی با دیگران شريك گردد ، و آزادی خود را به آزادی آنها محدود سازد .
در این مبحث هکل احوال انسان و بروز و ظهور قوای دماغی و عادات واخلاق وأعمال مختلف اورا تفصیل می دهد چنانکه شرح آن در اینجا میسر نیست و ضرورت هم ندارد .
***
اما مرحله «روح برون ذاتی احوال افراد انسانی است» در مناسبتش باعالم خارج و با افراد دیگر که خود را شخصی می یابد و حقوق و اختیارات برای خود قائل میشود و خود را مالك اموالی می داند که حق انتقال آنها را به دیگری دارد ، و انتقال و دادستد برحسب رضای طرفین ومعضمن عقد و قرار داد است ، پی تصور حق و ضابطة فرق ارادهها وهوا های اشخاص پیش می آید که چـون اراده شخصی با آن مصادم شود و آن را مختل سازد ، جرم و گناه شمرده میشود و مستوجب كيفر ومجازات می گردد ، و به عقیده هکل مجازات برای تأدیب نیست ، بلکه جبران نقض حق است ، پس در بعضی مواقع اعدام شخص هم در مقـام جزا روا باشد ، به خلاف عقیده بعضی که مجازات را برای تادیب می دانند ، و بنا بر این اعدام را در سیاست کار بی بنیاد می شمارند.
چون منافات میل و اراده شخص باحق ، یعنی اراده کل از میان رفت و اراده نفس با قانون وحق منطبق و موافق شد ، اخلاق ونيكي کردار میشود . پس حق که امری برون ذاتی است چون برگشت و امری درون ذاتی شد اخلاق خواهد بود . در اخلاق عملی که بیرونی