خداوند انسان را مکلف به حسن عمل نموده ، و پس از این زندگانی از هر کس چیزی باقی است که موافق عمل خود از پروردگار پاداش یا کیفر در می یابد.
كانت متدین به دین مسیحی بود ، و از کودکی به تعلیمات اخلاق دین پرورده شده و به وجوب حسن عمل اعتقاد راسخ داشت ، ولیکن از نقادی در عقل مطلق چنانکه دیدیم به اینجا رسید که عقل نظری از درك حقيقت ذوات عاجز است ، و بنابراین وجود پروردگار و نفس و بقای او را به استدلال عقلی نه می توان ادراك كرد ، و نه می توان اثبات نمود.
پس چنین به نظر می رسید که هم بنیان علمی اخلاق تباه شده . اساس عقلی دیانت از میان رفت و این مشکل پیش آمد که موجبات حسن عمل چه خواهد بود و حقانیت دیانت برچه پا یه است ؟
این مشکل راهم كانت به نقادی در عقل مطلق حل نمود ، اما نه عقل نظری بلکه عقل عملی ، ونتيجه تحقیقات خود را در چند رساله و کتاب ثبت کرد که مهم تر ازهمه ، یکی رساله ایست که به نام «مبانی فلسفه اخلاق»[۱] ویکی کتابی به نام « نقادی عقل عملی»[۲] و در اینجا هم ما برای اینکه سخن پر دراز نشود و برفهم نیز دشوار نگردد، ناچار ازروش بيان كانت منحرف شده مطالب را به صورتی در می آوریم که به ذهن نزديك باشد .
***
مراد كانت از عقل مطلق عملی آن جنبه از عقل است که اراده انسان را بر عمل نيك برمی انگیزد و از عمل بدباز میدارد.
پس باید از اینجا آغاز کرد که به بینیم خیر ونيك مطلق چیست؟ زیرا هرچه را مردم نيك مي خوانند چون درست بنگري نيك مطلق
نیست ؛ بلکه نيك است با شرط ، مثلا مال نيك است بشرط اینکه آن