این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
ندارند چنانکه چیزها همه در زمان ومکان دیده میشوند ، آمازمان و مکان خودشان دیده نمی شوند ، نه چیزی مستقلند نه خواص وعوارض چیزی هستند ، وذهن آنها را از خود ضمیمه تأثیرات خارجی می کند، و به این وجه است که گفتیم ، احساسات مواد حادثات می باشند وزمان ومكان صورت های آنها هستند . به عبارت دیگر، حصول وجدان در ذهن شرطی دارد خارج از ذهن ، وشرطی دارد داخل در ذهن ، شرط خارجش وجود حوادث و موجودات است ، و شرط داخلش وجدانی که ذهن از زمان ومکان دارد . برسبیل تمثیل می توان گفت ، وجدان حادثات مانند گرفتن آب است که بدون ظرف ممکن نمیشود . و چنانکه آب باید در ظرف باشد تا گرفته شود ، همچنان حوادث باید در ظرف زمان ومكان واقع شوند تا انسان آن ها را وجدان کند جز اینکه ظرف آب خود چیزی است خارجي ، ولیکن ظرف زمان ومكان وجود خارجی ندارند و ذهنی هستند[۱] و خاصیت ذهن
- ↑ (۱) به قول اروپائيها Subjectif می باشند نه Objectif و جون ما نیازمندیم که برای این دو لفظ فرانسوی برابرهایی داشته باشیم، از این پس Subjectif را ذهنی و Odjectif را عینی خواهیم گفت ، زیرا اولی یعنی آنچه از ذهن بر می آید روجود خارجی ندارد. و دومی یعنی آنچه عینی است که در خارج وجود دارد . در اینجا یادآوری می کنیم که در خصوص زمان ومكان لايبنيتس هم عقیده ای اظهار کرده بود برحسب ظاهر نزديك به عقيده كانت (رجوع کنید به صفحه ۷۸) چون او نیز برای زمان و مكان وجود عینی قائل نبود ، و آن ها را ذهنی می دانست ؛ ولیکن تفاوت بزرگی میان این دو عقیده هست زیرا لایبنیتسی زمان و مکان را مفهوم بعدی دانسته بود ، که عقل آن ها را از تقارن با تعاقب امور انتزاع می کند اما كانت زمان و مکان را امـور وجدانی قبلی میداند و می گوید محسوس را تا ذهن در ظرف زمان و مکان نریزد وجدان نمیشود .
–۲۱۲–