و با آن صورت هر فردی که با دیگران شريك اجتماع شده جزبه خود بکی فرمانبر نبوده ، ومثل سابق مختار نفس خود باشد ؟
به عقیده روسو برای این منظور باید اجتماع براین وجه باشد ، که هر فردی همه اختیارات خودرا به جماعت بدهد ، جماعت يك كل شود که همه افراد اجزاء لاينفك آن باشند ، و این کل صاحب اختیار مطلق بوده ، هیئت اجتماعیه را برطبق قانون اداره کند ، و قانون نماینده اراد: کل ، یعنی جميع افراد و متضمن مصالح عموم باشد یعنی متوجه امور خصوصی افراد نشود وهمه افراد به تساوی مشمول آن باشند. اگر حقی اثبات می کند برای همه اثبات کند و اگر تکلیفی وارد می آورد برهمه وارد آورد .
این ترتیب به نحو عملی میشود ؟ به این نحو که مردم به هیئت اجتماع قانونگزار یعنی فرمانده و در حال انفراد تابع قانون یعنی فرمانبر باشند و این وجـه به خوبی صورت پذیر نیست مگر در جماعتهای کوچک و بنابراین به عقیقه روسويت هيئت اجتماعيه نباید از يك شهر كوچك تجاوز کند ، علاوه بر این چون مسلم نیست که هیئت اجتماعيه بتواند قوانین پسندیده تنظیم نماید باید مردی داناو خردمند قانون را با رعایت جـوانب و مناسبات آماده کند ، و به قانونگزار یعنی هیئت اجتماعيه غرضه بدارد که به تصویب برسد علاوه براین قانون اجرا کننده می خواهد و چون اجرای قانون عملی است که نسبت به افراد می شود ، از عهده جماعت بر نمی آید و هیئت اجتماعيه باید اشخاص مخصوص برای آن کار بگمارد که آنها حکومت را تشکیل میدهند .
به این روش مردم بر حسب ظاهر بی اختیارند چون اختیار خود را تسلیم هیئت اجتماعیه کرده اند ، اما در واقع همه آزادند چون به میل خود کرده اند ، وهر کس اختیار خویش را تسلیم کل کرده است نه تسلیم جزء بس مثل اینست که تسلیم نکرده باشد و همه در فرماندهی و قانونگزاری شریکند و همه باهم برابر و یکسانند و عدالت محفوظ است وظلمی واقع نمیشود زیرا که ظلم آنست که معدودی جماعت را