حکمت در عالم خلقت هویدا است ، پس ، عالـم باید در تحت تأثیر ذاتی که حکیم است باشد . البته در تشخیص علت غائی دقت باید کرد ، راز اشتباه دوری باید جست. مثلا اگر کسی بگوید علت غائی بینی اینست كه عينك روى او جاداده شود ، سخنی سخیف گفته است . اما وقتی که امری را میبینیم که همواره يك نتیجه می دهد و جز آن نتیجه ای دیگر ندارد ، و مشاهده می کنیم که وجودی مرکب از اجزای بسیار است که خواص آنها همه منتهی به يك نتيجه ميشودحق داریم آن نتیجه را غایت آن وجود و آن امور بدانیم ، و چون از تصديق علت غائی ناگزیر شدیم ، باید به وجـود پروردگار مـرك اذعان کنیم .
تصديق حکمت بالغه مستلزم انکار وجود شر و بدی نیست ، و واجب نمی آید که مانند لایبنیتس معتقد شویم که این عالم بهترین عوالم است . وهرچه در آن هست به بهترین وجوه است[۱] البته شرو بدی هم در عالم بسیار است ، و نتیجه مادی بودن جهان است این مشکلی است که حل آن برای ما میسر نیست ولیکن وجود شر دلیل بر انکار ضانع نمیشود وروشن است که این دستگاه با عظمت جهان ازيك دستگاه ساعت کمتر نیست ، وهمچنان که موجود دستگاه ساعت را بدون ساعت ساز نمی توان فرض کرد، وجـود جهان را هـم پلون آفریدگار نمی توان تصور نمود. و ازسخنهای دلکش ولتر در این مقام اینست که مکالمه ای فرض کرده است میان یکنفر فيلسوف با طبیعت ، که باهم سؤال وجواب می کنند در یکی از مواقع که فیلسوف از بعضی از امور طبیعت استجاب می کند ، طبیعت به او می گوید : ه فرزند این تعجب به تو از این راه دست داده که نام مرا به غلط گذاشته اند، ومرا طبیعت نامیده اند و حال آنکه من سرا پا صنعتم »
- ↑ ولتر از کسانی است که لایبنیتس را به سبب عقیده خوش بینی بسیار دنبال کرده است ، وچون شروری را که در دنیا واقع میشود یاد می کند می گوید : اگر بهترین عوالم این باشد بدترینش چه خواهد بود؟