اینست تاروپود بافته افكار ما، وعقل جز ترکیب کردن ومرتبط ساختن این اجزا ومبادی کار دیگری نمی کند ، حتی تصورات ذات. باری هم جز این نیست که ذهن به احوال خود وفضایلی که در خویش میبیند ، از خردمندی و مهربانی و دانشمندی وجز آن مراجعه می کند. وهمان فضایل را در مرتبه اعلی و بی پایان برای خدا تصور می نماید، وهمچنان که کور مادرزاد ممکن نیست تصور رنگ و روشنایی داشته باشد ، نفس هم اگر از کلیه تأثراتی که از حواس روی می دهد عاریه باشد معدوم خواهد بود تأثرات حسی چیست و بچه طریق دست می دهد ؟ نمیدانیم ، و تحقیق آن برعهده فلسفه نیست ، مربوط به علم طب است ، وظیفه فيلسوف تحقیق در احوال تصورات وروابط آنها است این تصورات که به طریق مذکور حاصل میشود پراکنده و بی ترتیب نیستند ، مرتبط و مرتبند ، پس ، معلوم می شود که ترکیب و تعاقب وارتباط آنها اصول وقواعدی دارد ، و آن اصول یکی مشابهت (۱) است ، ویکی مجاورت (۲) زمانی با مکانی ، ویسکی علیت (۳) مثلا من هر گاه دو کس دیده باشم که به یکدیگر شباهتی دارند ، با اینکه آنها را در يك هنگام يا يك جا دیده باشم ، چون ه + Ressembiance (V)) Gaussiite (r) 1 1 .
ا یکی را باز به بینی از دیگری یاد می کنم ، یا چون درد به بینم یاد از آتش می کنم . پس تنبه و تفکر و تعقل یعنی کلیه اعمال ذهني وعقلي جز این نیست که تصورات را با هم جمع کنند ، به اصطلاح علمای روانشناسی تداعی معانی (٤) نمایند، که آن ممانی چنان که گفتیم همه از تأثرات حتی حاصل شده اند ، و آن جمع و تداعي هم عملی است که به خودی خود و به طبیعت واقع می شود . ا پس : قوه خیال است که منشأ اصلی تعقل است ، زیرا که یاد اردن او چیزی به فرد با دست میده. . بنابراین علم انسان حلاه دور به های گذشته اراس . . . محمود .... - هوسات از ، و پیش بینی به شدت از راه هم می کند ... ak sejaa Contiguite (1)
Association d,idées (1)