برگه:Sandbaadnaameh.pdf/۲۰

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
–۱۸–

۷ نت

کردست ‏ و بز بان حال پا روز گار گفته : پیت : درمصاف قضا بتعون عدوش بشیشیر بند گلکون باد بنان او آن بعار است که اگر بخار کند دست چنار بی زر برون نیاید .


دست چنار بی زر هر گز برون نیاید ایر ار بیاد دستت بارد ز آسیان نم اغرس سوسن ستن گوی گرد . پیت :

شود بینا بدیدار تو چشم | کمه نر گس شود گویا بمدح تو زبان اخرس سوسن ار در محامد اخلاق و مآثر اعران این پادشاه میمون سبرت همایون سریرت شوض و شروع افتد ابتدا بانتهای آن نرسد » و بدایتش بلهایت نیانجامد ۰ و اوایل آن از آواخر قاصر ماند , شعر :

و چشم اکمه نر گس بی بصر نماند » و ز


درمدح تو هرچه بیش کوشم اندیشه نبیشود عدور عاجز شوم و فرو گذارم نیکو باشد سخن مقشر

و آن چندان مساعی حمید ومآثرمرضی که ملوک این خاندان مبارک راست درخطه ممانک

توران علی الخصوص در بسیط ای دولت از 7

واظهار فضل» قلم از تقر بر و تحر یر آن عاجز ]ید و بنا ون رأّیت اللاس دون میحله

و درمدتی که خداو ند عالم اژین ملک پدلکی دیگر تقل کرده بود ؛ و روز گاری دراز این

خطه بی وارث و مستحق مانده ؛ و متعدیان بعکم کثرت سواد در وی تصرفها میکردند »

و آخرالامر مریک قفای آن خوردند » بحمدای که حق بمستحق و ملک بملک عالم عادل



ات و اذخار حسنات و آثار عدل




از یلو تصویرش‌قاصر گر دد.شعر:


ان الدهر للناس ناقد


و سلطنت بسلطان قاهر قادر رسید و بر وی قرار گرفت » و آسمان بدین تهتیت زبات

کداد وک



عفر

مل مر پادشه قرارگرفت روز کار آخر اعتبار گرفت بیخ اقبال باز نشو نمود شاخ انصاف باژ بار گرفت مدتی ملک در تزلزل بود عاقیت بر ملک قرار گرفت ملک ملک بعش ر کن‌الدین کز بمین ملک دریسار گرفت 7نکه گنجی بیک سئوال بداد وانکه مکی بیک سوار گر فت سکس نز مش جو بر سیب فتاه خانةٌ زهره زو نگار گر

رزم او را فلک تصور کرد ساحنش تیغ آبدار گرفت صبح تیفش چو ازنیام بتافت آثتاب آسمان حصار گرفت

ملکا ؛ خسروا » خداو ند( ؛ این‌سه نام از تو افتغارگرفت