برگه:Sage-velgard.pdf/۹۷

از ویکی‌نبشته
پرش به ناوبری پرش به جستجو
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

۱۰۰
سگ ولگرد

رﺍ ﺍز توی تابوت بردﺍشت و به تاﻻر ﺁمد و پردهٔ جلو در رﺍ ﺍندﺍخت فریمن فرش رﺍ تا نصفه پس زد، بعد بخوردﺍن رﺍ ﺁتش کرد. وﺍرنر یکمشت کندر و ﺍسفند و صندل که قبلا تهیه کرده بود روی گل ﺁتش پاشید. دود غلیظ و معطری در هوﺍ پرﺍکنده شد. بعد دور خود با ذغال روی زمین دﺍیره‌ای کشید. کاغذ پوستی رﺍ ﺍز جیبش درﺁورد، جلو بخوردﺍن ﺍیستاد و ﺍز روی کاغذ با صدای بلند مشغول خواندن عزایم شد. فریمن و گورست ساکت ته تالار روی صندلی نشسته و تماشا میکردند و ﺍینگا جلوی پای ﺁنها خوﺍبیده بود.

وﺍرنر کلمات عجیبی رﺍ خیلی شمرده میخوﺍند که معنی ﺁنها رﺍ خودش هم نمیدﺍنست. ولی در ضمن‬ خوﺍندن عزﺍیم، طلسم جدﺍگانه‌ای که رویش خطوط هندسی ترسیم شده بود ﺍز دستش لغزید و در بخوردﺍن جلو او ﺍفتاد و سوخت، و بی‌آنکه ﺍو ملتفت بشود در میان دود و بخور معطر، حالت مخصوصی به وﺍرنر دست دﺍد، سرش گیج میرفت و یک نوع لرز ﺁمیخته با ترس و حالت عصبانی باو مستولی شد، بطوریکه فاصله بفاصله‬ صدﺍیش میخرﺍشید و جلو چشمش سیاهی میرفت.

ناگهان ﺍینگا که ظاهراً خوﺍب و مطیع بنظر میآمد بلند شد و به طرف در خیز بردﺍشت و زوزه کشید. ولی گورست برﺍی ﺍینکه در مرﺍسم عزﺍیم خللی وﺍرد نیاید، قلاده ﺍینگا رﺍ گرفت و بزور ﺍو رﺍ برد و زیر میز خوﺍبانید – در صورتیکه سگ بحال شتاب‌زده جست و خیز برمیدﺍشت و میخوﺍست از اطاق بیرون