و شیمیائی بنویسد، همه باور خوﺍهند کرد. چون ﺍمروزه بشر ﺍز روی خودپسندی ﺍعتقادش ﺍز طبیعت بریده شده و بوﺍسطه کشفیات و ﺍخترﺍعاتی که کرده خودش رﺍ عقل کل میپندﺍرد و ادعا دﺍرد که همهٔ ﺍسرﺍر طبیعت را کشف کرده ﺍست. ولی در حقیقت ﺍز پیبردن به ماهیت کوچکترین چیزی ناتوﺍن است. انسان مغرور، پرستش معلومات خود را مدرک قرﺍر دﺍده و میخوﺍهد حادثات طبیعت مطابق فرمولهای ﺍو ﺍنجام بگیرد. در قدیم بشر سادهتر و ﺍفتادهتر بود و بیشتر به معجزه ﺍعتقاد دﺍشته، بهمین جهت بیشتر معجزه ﺍتفاق میافتاده. میخواهم بگویم که نزدیکتر به طبیعت و قوﺍنین ﺁن بوده و بهتر میتوﺍنسته ﺍز قوﺍی مجهول ﺁن ﺍستفاده بکند. گمان نکنید که من مخالف علوم دقیق ﺍمروزه هستم، برعکس معتقدم که هر ﺍتفاقی ﺍز ﺁن غریبتر نباشد بشر کشف نکرده است. اگر غیر ﺍز ﺍین نباشد چیز مضحک و باور نکردنی خوﺍهد بود.»
گورست که کنجکاو بنظر میآمد: «من کاری بفرضیات شما ندﺍرم، شاید هم که ﺍین معجز بیسابقه ممکن باشد. ولی اگر در ﺁزمایش خودمان موفق نشدیم و ﺍین فرض بسیار قوی ﺍست، فردﺍ روبروی شوفر و کارگرﺍن اهمیت و ﺍعتبار ما ﺍز بین خوﺍهد رفت و حرف ما نقل سر زبانها خوﺍهد شد.»
«– من پیشبینی ﻻزم رﺍ کردهام. مخصوصاً شوفر رﺍ مرخص کردم. فردﺍ هم یکشنبه ﺍست. کاری ندﺍریم. ﺍینکه با رفتن شما مخالفت کردم میخوﺍستم با هم کمک کنیم. چون مطابق