برگه:Sage-velgard.pdf/۵۴

از ویکی‌نبشته
پرش به ناوبری پرش به جستجو
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

۵۶
سگ ولگرد

میشد. بعد هم دعواهای خانوادگی، مشاجره‌های تمام نشدنی سر موضوعهای پوچ، همه پیش چشمش مجسم گردید. خندهٔ عفت مزید بر علت شده بود – نه‌تنها باو ثابت شد، بلکه حس کرد که این زن یک‌جور جانور غریب پستاندار بود که برای سرگردانی او خلق شده بود. خودش را بناخوشی زد، شب را زیر شمدی که بوی صابون آشتیانی می‌داد خوابهای آشفته دید و فردا صبح بدون خدانگهداری عازم تهران شد. بعد دخترخاله‌اش رسوائی بالا آورد و پدرش جریمهٔ این ناپرهیزی را خیلی گران پرداخت.

در غیبت شریف، محسن توسط یکی از اقوام با نفوذ خود وارد ادارهٔ مالیه شده بود، برای اینکه هرچه زودتر داخل در زندگی اجتماعی بشود و سرانجام بگیرد. – به اصرار محسن شریف هم بتوسط اقوام او معرفی و وارد مالیه شد و هر دو مأمور مالیه مازندران شدند.

در مازندران یکجا منزل گرفته و یگانه تفریح آنها بازی تخته‌نرد بود و روزهای تعطیل را بشهسوار میرفتند. محسن که علاقه و شوق زیادی بشنا داشت کنار دریا محل دنجی را برای شنا و آب‌تنی انتخاب کرده بود. شریف هنوز خوب بخاطر داشت: یکروز که هوا گرفته و خفه و دریا منقلب بود، محسن بعادت معمول لخت شد و در آب رفت. اگرچه شریف جداً با اینکار مخالفت کرد، زیرا آب دریا بطور غیر عادی در کش و قوس