افتاده و بیکدیگر داخل شده بودند که دست بدست و شمشیر به شمشیر و خنجر به خنجر با هم مقاتله و محاربه کرده بودند تا بالأخره سوارهٔ ترکمان مغلوب و مخذول و منکوب فرار بر قرار اختیار کرده و دست از ستیز و آویز کشیده راه گریز پیش گرفتند و متجاوز از دویست و پنجاه نفر اسیر و سر بدست قشون مظفرنمون آمده و آنچه اسیر و اموال نیز که سوارهٔ ترکمان از آن بلوکات برده بودند با التمام از آنها گرفته و بفیروزی مراجعت نمودهاند
هم در روزنامه خراسان نوشته بودند که در شهر مشهد مقدس جوانی با شخص بقالی صجبت وشوخی داشته و برسم جوانان مزاح مینموده روزی میرود در پیش دکان آن بقال مینشیند و باز بنای مضحکه و شوخی گذاشته درین بین عموی آن جوان بدر دکان بقال مزبور رسیده بقال خواسته بود که قدری چشم آن جوان را بترساند بعمویش گفته است که این برادرزادهٔ تو نمیگذارد که من کسب بکنم و بکار خود برسم از بسکه اینجا میآید و حرف میزند و شوخی میکند آن شخص به برادرزادهاش متغیر شده و میگوید برود در اینجا همان جوان میگوید حالا قدری کار دارم خواهم رفت عمویش با تغیر سنگ وزنهای از دکان بقالی برداشته بآن جوان انداخته دست اجل سنگ را گرفته و بر سر جوان فرود آورده بمحض خوردن سنگ در آن جوان شکافته و خون مفرطی آمده جان بجان آفرین تسلیم کرد عموی آن جوان از شدت خجالت بخانهٔ خود آمده طنابی بحلق خود انداخته خواسته بود خود را خفه نماید که روی دیدن برادر را ندارم و میدانم که او مرا قصاص نخواهد کرد من خود را میکشم برادرش که پدر آن جوان بوده خبردار گردیده و آمده با زنهای خانه بر سر او ریخته و با او دراویخته و نگذاشتهاند که خود را هلاک نماید و او را از قصاص معفو داشته نعش آن جوانرا برده بخاک سپردهاند
شیراز
از قراریکه در روزنامه آنجا که در هفته گذشته رسید نوشته بودند که صفحات فارس نهایت امنیت را داشته است و نواب نصرتالدوله بعد از مرخصی از رکاب فیروزی انتساب از بین راه با مقربالخاقان محمد قلیخان ایلبیگی بجهت نظم ولایت و سرکشی بطرف کوهکیلویه و بهبهان رفتهاند و آن صفحات در کمال انتظام بوده است و چند نفر دزد که قافله را در راه بندرات زده بودند نوآب نصرةالدوله همه را گرفته و بشیراز فرستاده است و بسزای خود رسیدهاند و راههای آنجا این اوقات از دزد مصونست
یزد
عالیجاه مقربالخاقان میرزا باقرخان امیر طبس وارد یزد شده در خانهٔ عالیجاه علیقلیخان منزل نمودهاند آدمهای مشارالیه در عرض راه یکفرسنگ از قصبه اقدا گذشته بسته رخت زنانه از ترمه و ابریشمی و غیره پیدا کرده بنزد میرزا باقر خان آوردهاند و او هم یک بیک سیاهه نموده و دست عالیجاه میرزا عباس نایبالحکومه یزد سپرده است که به صاحبش برساند
تبریز
بتاریخ جمعه بیست و هشتم ذیحجه نوشته بودند که در آنجا چند روز باران بشدت آمده بود و در تاریخ کاغذ بنای برف شده بوده و چاپارها که از آن راهها آمده بودند میگفتند که از گردنه شتبلی تا نزدیکی قزوین کمکم برف میآمد و کم اتفاق افتاده است که درین فصل برف در آنجاها بیاید اما باران اثر رحمت خداوندیدت و گویا بجهة بعضی حاصلها منفعت داشته باشد
احوالات متفرقه
چنانکه در اول صفحه این روزنامه نوشته شده درین روزها چاپار از فرنگستان رسید و اخباری که قابل نوشتن در روزنامه باشد از اینقرار است