این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
313
OMAR KHAYYAM
۴۶۵
در حکمت اگر ارسطو و جمهوری | ||||||
در قدرت اگرچه قیصر و فغفوری | ||||||
می نوش ز جامِ جم که گور آخرِ کار | ||||||
گر بهرامی که عاقبت در گوری |
۴۶۶
در کارگهِ کوزهگری کردم رای | ||||||
در پایهٔ چرخ دیدم استاد بپای | ||||||
میکرد دلیر کوزه را دسته و سر | ||||||
از کلّهٔ پادشاه و از پایِ گدای |
۴۶۷
رو بیخبری گزین اگر باخبری | ||||||
تا از کفِ مستانِ ازل باده خوری | ||||||
تو بیخبری بیخبری کار تو نیست | ||||||
هر بیخبری را نرسد بیخبری |
465.N.Jamhúr, a name of Buzurjimihr, Wazír of Nushirwán.Faghfúr, the Chinese emperor.In line 1 scan Aristúwú, dissolving the long u.
466.C. N. L. A. I. J.Páya, "the treadle."
467.L. N.Meaning, the "truly mystical darkness of ignorance." See Gulshan i Ráz', p. 13.