این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
311
OMAR KHAYYAM
۴۶۲
در باغ چو بُد غوره ترش اوّلِ دی | ||||||
شیرین ز چه گشت و تلخ چون آمد می | ||||||
از چوب بتیشه گر کسی کرد رباب | ||||||
وز تیشه چگوئی تو که میسازد نی |
۴۶۳
دانی که سپیده دم خروسِ سحری | ||||||
هر لحظه چرا همیکند نوحهگری | ||||||
یعنی که نمودند در آئینهٔ صبْح | ||||||
کز عمر شبی گذشت و تو بیخبری |
۴۶۴
در ده میِ لعل لاله گونِ صافی | ||||||
بکْشای ز حلقِ شیشه خونِ صافی | ||||||
کامروز برون ز جامِ می نیست مرا | ||||||
یکدوست که دارد اندرونِ صافی |
462.L. N.
464.C. L. N. A. I. J.