این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
287
OMAR KHAYYAM
۴۲۶
از درسِ علومِ جمله بگْریزی به | ||||||
واندر سرِ زلبِ دلبر آویزی به | ||||||
زان پیش که روزگار خونت ریزد | ||||||
تو خونِ صراحی بقدح ریزی به |
۴۲۷
ای دل تو باسرارِ معمّا نرسی | ||||||
در نکتهٔ زیرکانِ دانا نرسی | ||||||
اینجا بمی و جام بهشتی میساز | ||||||
کانجا که بهشتست رسی یا نرسی |
۴۲۸
آنان که ز پیش رفتهاند ای ساقی | ||||||
در خاکِ غرور خفتهاند ای ساقی | ||||||
رو باده خور و حقیقت از من بشنو | ||||||
بادست هر آنچه گفتهاند ای ساقی |
426.C. L. N. A. B. I. J.Bigorézí bi, "better that you should eschew."
427.C. L. N. A. B. I. J.
428.C. L. N. A. B. I. J.So Ecclesiastes, "I gave my heart to know wisdom . . . . and perceived that this also is vanity."