این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
281
OMAR KHAYYAM
۴۱۷
ساقی میِ خوشگوار بر دستم نه | ||||||
وان بادهٔ چون نگار بر دستم نه | ||||||
آن می که چو زنجیر بپیچند بهم | ||||||
دیوانه و هوشیار بر دستم نه |
۴۱۸
فریاد که رفت عمر بر بیهوده | ||||||
هم لقمه حرام و هم نفس آلوده | ||||||
فرمودهٔ ناکرده سیه رویم کرد | ||||||
فریاد ز کردهایِ نافرموده |
۴۱۹
من توبه کنم از همه چیز از می نه | ||||||
کز جمله گزیر باشد از وی نه | ||||||
امّا بود آنکه من مسلمان گردم | ||||||
وین ترکِ میِ مغانه گویم هی نه |
417.L. N.Bipéchand seems a plural of dignity.
418.C. L. N. A. I.Harám, the predicate of lakma.These whimsical outbursts of self-reproach in the midst of antinomian utterances are characteristic of Khayyam.
419.L. N.The Magians sold wine.