این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
243
OMAR KHAYYAM
۳۶۰
من بی میِ ناب زیستن نتْوانم | ||||||
بی باده کشیدن بارِ تن نتوانم | ||||||
من بندهٔ آن دمم که ساقی گوید | ||||||
یک جامِ دگر بگیر و من نتوانم |
۳۶۱
ای گشته شب و روز بدنیا نگران | ||||||
اندیشه نمیکنی تو از روزِ گران | ||||||
آخر نفسی ببین و باز آی بخود | ||||||
کایّام چگونه میکند با دگران |
۳۶۲
ای آنکه توی خلاصهٔ کون و مکان | ||||||
بگْذار دمی وسْوسهٔ سود و زیان | ||||||
یکجامِ می از ساقیِ باقی بستان | ||||||
تا باز رهی از غمِ این هر دو جهان |
360.C. L. A. I. J.
361.C. L. N. A. I.
362.C. L. N. A. I. J.So Wordsworth, "The world is too much with us," &c.The Sufis rejected talab ud dunya, "worldliness," and talab ul Ukharat, "other-worldliness," for talab ul Maula "disinterested Godliness."So Madame Guyon taught "Holy Indifference."