این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
213
OMAR KHAYYAM
۳۱۵
بر خود درِ کام و آرزو در بستم | ||||||
وز منّتِ هر ناکس و کس وا رستم | ||||||
جز دوست چو کس نیست که گیرد دستم | ||||||
من دانم و او چنانکه هستم هستم |
۳۱۶
پیوسته ز گردشِ فلک غمگینم | ||||||
با طبعِ خسیسِ خویشتن در کینم | ||||||
عِلمی نه که از سرِ جهان برخیزم | ||||||
عقلی نه که فارغ ز جهان بنْشینم |
۳۱۷
بر مفرشِ خاک خفتگان میبینم | ||||||
در زیرِ زمین نهفتگان میبینم | ||||||
چندانکه بصحرایِ عدم مینگرم | ||||||
ناآمدگان و رفتگان میبینم |
315. C. L. N. A. I. J. A "Háliya" quatrain, lamenting his own condition.
316. C. L. N. A. I. J.
317. C. L. N. A. I. J. The sleepers on the earth are those sunk in the sleep of superstition and ignorance.