این برگ همسنجی شدهاست.
101
OMAR KHAYYAM
۱۴۷
آنها که خلاصهٔ جهان ایشانند | ||||||
بر اوجِ فلک براقِ فکرت رانند | ||||||
در معرفتِ ذاتِ تو مانندِ فلک | ||||||
سرگشته و سرنگون و سرگردانند |
۱۴۸
ایزد ببهشت وعده با ما مَی کرد | ||||||
پس در دو جهان حرام میرا کی کرد | ||||||
شخصی ز عرب بافهٔ حمزه پی کرد | ||||||
پیغمبرِ ما حرام می بر وی کرد |
۱۴۹
اکنون که ز خوشدِلی بجز نام نمانْد | ||||||
یک همدمِ پخته جز میِ خام نمانْد | ||||||
دستِ طرب از ساغرِ می باز مگیر | ||||||
امروز که در دست بجز جام نمانْد |
147.C. L. N. A.Borák, the steed on which Muhammad made his famous nocturnal ascent to heaven.
148.L. N.Nicolas says this refers to an event which occured to Hamzah, a relation of Muhammad.
149.L. N. B.In line 2 scan măyī.