این برگ همسنجی شدهاست.
73
OMAR KHAYYAM
۱۰۵
می لعلِ مذاب ست و صراحی کانست | ||||||
جسمست پیاله و شرابش جانست | ||||||
آن جامِ بلورین که ز می خندانست | ||||||
اشکی ست که خونِ دل درو پنهانست |
۱۰۶
می نوش که عمرِ جاودانی اینست | ||||||
خود حاصلت از دورِ جوانی اینست | ||||||
هنگامِ گل ست و مل و یاران سرِ مست | ||||||
خوش باش دمی که زندگانی اینست |
۱۰۷
می خور که بزیرِ گِل بسی خواهی خفت | ||||||
بی مؤنس و بی حریف و بی همدم و جفت | ||||||
زنهار بکس مگو تو این رازِ نهفت | ||||||
هر لالهٔ پژمرده نخواهد بشکفت |
105.L. B.
106.L. B. There being no izáfat after yárán, sar i mast must agree with hangám.