این برگ همسنجی شدهاست.
55
OMAR KHAYYAM
۷۸
ای بیخبر این شکلِ مجسّم هیچ ست | ||||||
وین طارمِ نُه سپهرِ ارقم هیچ ست | ||||||
خوش باش که در نشیمنِ کون و فساد | ||||||
وابستهٔ یکدمیم و آنهم هیچ ست |
۷۹
با مطرب و می حور سرشتی گر هست | ||||||
با آبِ روان کنارِ کشتی گر هست | ||||||
به زین مطلب دوزَخِ فرسوده متاب | ||||||
حقّا که جز این نیست بهشتی گر هست |
۸۰
پیری ز خرابات برون آمد و مست | ||||||
سجّاده بدوش و کاسهٔ باده بدست | ||||||
گفتم شیخا ترا چه حال آمد پیش | ||||||
گفتا می خور که کارِ عالم باد است |
78.Bl. L. N.Shakl i mujassam, 'the earth.'Bl.
79.Bl. C. L. N. A. I. J.Dozakh i farsúda, 'an old hell,' i.e. vain things which create a hell for you.Bl.
80.N.