باب جهارم
اندر فزونی طاعت از راه توانستن
(ص ۱۸) بدان ای بسر که خدای تعالی دو فریضه بیدا کرد از بهر منعمان و بندگان خاص و آن حج است و زکوة و فرمود که هر که را ساز بود خانه او را زیارت کند و آنرا که ساز ندارد فرمود، نه بینی که در دنیا نیز معاملت درگاه بادشاه هم خداوندان نعمت توانند کرد و اعتماد حج بر سفرست و بینوایان را سفر فرمودن نه از دانش باشد و بیساز سفر کردن از تهلکه و نادانی باشد و جون ساز بود سفر نکنی خوشی و لذت دنیا تمام نباشد که خوشی دنیا و لذت نعمت اندر آنست که نا دیده به بینی و ناخورده بخوری و نا یافته بیابی و این جز در سفر نباشد که مردم سفری جهان آزموده و کاردیده و روزبه و دانا بود که نادیده دیده باشد و ناشنیده شنیده، جنانک گفتهاند: لَیسَ الحبَرُ کالمُعایَنة[۱] کی جهان دیدگان را [۲] برابر نکنند و گفتهاند، نظم:
جهان دیدگان را بنادیدگان | نکردند یکسان بسندیدگان |
بس آفریدگار تقدیر سفر کرد بر خداوندان نعمت تا داد نعمت وی بدهند و نعمت او بسزا بخورند و فرمان خداوند تعالی بجای آرند و خانهٔ او را زیارت کنند و درویش و بی توشه و بی زاد را نفرمودند [چنانکه دو بیت من گویم، رباعی:
گر یار مرا نخواند و باخود ننشاند | وز درویشی مرا چنین خوار بماند | |||||
معذورست او که خالق هر دو جهان | درویشان را بخانهٔ خویش نخواند] |
کی اگر حج کند خویشتن بتهلکه افکنده باشد و هر درویشی که کار توانگر