برگه:Parvindoxtaresāsān.pdf/۱۵۴

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

۱۵۶
هوسباز

تاریکی غوطه‌ور بود برانداز نمود و بانگ مشئوم کرکسی از دور در آن سکوت شب بگوشمان میرسید، آسمان گرفته تهدیدمان میکرد و درختان مرطوب بوی مست‌کننده‌ای از خود میپراکندند فلیسیا بجانب من برگشت و گفت:

«– بزودی باران خواهد گرفت.»

او گول نخورده بود زیرا هنوز در تاکسی ننشسته بودیم که طوفان شروع و رگبار بشدت هرچه تمامتر سرازیر شد در تاکسی که بسته شد خود را در انتهای ماشین جای داد. چون مناظر اطراف در تاریکی شب و رگبار از بین رفته بود ما مهربانتر و محرمتر شده بودیم. او کاملا بمن چسبیده بود و من بازوی برهنهٔ او را لمس میکردم و از رایحهٔ عطر او مست شده بودم.

او خیلی سر دماغ و اهلی بنظر میرسید و محیط مساعد محرمیتی ایجاد شده بود دفعتاً چشمهٔ مهر و ملاطفت از لبانش جاری گردید.

ابتدا یکی از افسافه‌های ادبی هندوها را بدین تفصیل برای من بیان نمود که ماه را کوزه‌ای پر از سوما (مشروب مقدس) تصور میکنند که بتدریج خدایان از آن مینوشند و همینکه رو بنقصان گذاشت باز خورشید آنرا پر میکند. بعد اعتراف کرد که حالت او مرتبط باحوال و اهلهٔ قمر است یعنی خود را بازیچهٔ قوهٔ خارجی‌ای مخصوص بخود میپندارد که او را مانند طوفان جهنم با خود میبرد و او جز بغریزهٔ خود نمیتواند تابع قدرت دیگر باشد. ضمناً اظهار داشت:

«– قدرتی است فوق قدرت من و من تصور میکنم که ماه در سرنوشت من دخالت تام دارد و من مطیع ماهم و بمن الهاماتی