اسم سورهها با همان مرکب قرمز ضبط شده بود حاشیهٔ صفحات یک خط قرمز و دو خط سیاه بود و کنار این خط دو میلیمتر مطلا بود.
قرآنهای خطی در خانوادههای اورازان کم نیست و با اینکه مکتب خانهٔ ده نیز چندان برو بیایی ندارد اغلب اهالی گرچه خواندن فارسی را هم ندانند قرآن را میخوانند و حتی متفاضلانه تفسیر و تعبیرش میکنند. گذشته از اینکه اغلب پیرمردهای ده مسألهدان هم هستند و موارد طهارت و نجاست را از یک آخوند بهتر توضیح میدهند.
سید ابوالفضل چهل و پنجساله یکی از همین نخوانده ملاها بود. اضافه بر اینکه سندی هم برای اثبات قدمت علم و فضل در خانوادهٔ خویش نشان میداد. یک روز بخانهاش رفتم تا این سند را ببینم. منزلش نزدیک قبرستان ده ومشرف بآن بود. میگفتند قطعهای از پوست آهو که بخط حضرت سجاد آیاتی بر آن نوشته در اختیار او است. وقتی فهمید برای چه آمدهام رفت وضو ساخت و با آداب هر چه تمامتر بستهٔ پارچه پیچی را آورد و روی زانوی خود گذاشت. دعایی خواند و پارچه را گشود. یک قاب عکس ۱۹×۲۸ بود که پشت شیشهٔ دو نیمه شدهاش بآسانی میشد پوست آهو را تشخیص داد خیلی بزحمت راضی شد که قاب را بدست من بدهد. پوست در امتداد طولی خود در اثر تاخوردن از وسط شکسته بود و چند جای شکستگی آن در اثر ساییدگی رفته بود و سوراخ شده بود. از عرض نیز جای سه تا خوردگی بر آن نمایان بود. سرتاسر ورقه از ترکهای ریز و چروکهای ریزتر پوشیده بود. آیه این بود «و هم یحملون اوزارهم علی ظهورهم.الاساء مسا یزرون. و ماالحیوة الدنیا الا لعب و لهو و اللدار» و بهمین جا تمام میشد. قبل از اینکه بفکر خواندنش بیفتم خود او آن را خواند و افزود که از سورهٔ انعام است.