که از دو بیرون نباشد. یا آن لشکر شکسته شود یا این لشکر، اگر آن لشکر شکسته شود تشریف یابم. و اگر این لشکر شکسته شود، که بمن پردازد؟!.». دیگر روز، ندیم این را با سلطان بگفت. سلطان بفرمود تا کاهن غزنوی را اخراج کردند و گفت: «این چنین کس که او را در حق مسلمانان این اعتقاد باشد، شوم باشد و منجمان خویش را بخواند و اعتماد کرد و گفت: «من خود آن کاهن را دشمن داشتم که یک نماز نکردی و هر که شرع را نشاید، ما را هم نشاید».
از این سه سندیکه مسجّل آنها معاصر خیام بوده و او را از نزدیک دیده و در مجلس انس هم با وی معاشرت نموده و مدعی است که او را بروی حق استادی بوده، معلوم میشود که خیام، درسال ۵۰۸ هجری قمری (۱۱۱۵ میلادی) در قید حیات بوده و پس از رحلت در گورستان حیره نیشابور بخاک سپرده شده و نام او را با عناوین (خواجه – امام – حجة الحق) میبردهاند و بنظر معتقدانش در عصر خویش بینظیر بوده و هر گه که بمقر سلطنت وارد میشده در سرای وزیر نزول میکرده و در صحبت او بسر میبرده و در علم نجوم سخن او حجت بوده و باحکام نجوم با آنکه اظهار عدم اعتماد مینموده عمل میکرده و بمستخرجات خود در مواردی از قبیل تغییر هوا و امثال آن اعتقاد داشته تا آنجا که بسلطان محمدبن ملکشاه در موقعی که برف و باران میباریده اطمینان داده که «بشکار برود و برنگردد که هوا باز خواهد شد»، و وضع مزار خویش را هم استخراج کرده و بیاران و معاشرانش خبر داده است. و علاوه بر اینها، چنانکه نگاشته خواهد شد طالع خیام هم استخراج و ضبط شده است. و مسلّم است که این عمل چنانچه بمباشرت خود او نبوده لااقل با اطلاع و اجازهٔ او صورت گرفته. و از اینکه نظامی عروضی سمرقندی خیام را جزو منجمان یاد کرده و از شعر و شاعری او چیزی نگفته چنین بنظر میرسد که او خود متظاهر بشعر و شاعری نبوده و شاید آنرا کسر شأن و مقام خود میدانسته و اشعاری را که میساخته فقط در مجالس انس و منحصراً برای معاشران محرم و راز نگهدار خویش میخوانده و راضی نبوده که اشعار او در افواه بیفتد و خودش به شاعرپیشگی اشتهار یابد و چون محارم و معتقدان او هم موافق میل او رفتار