برگه:Montazem Naseri.pdf/۵۳

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
( ۴۷ )

كه در اين عمل بود تا خلافت عمر بن عبد العزيز كه عزل شد و اسمعيل بن عبد الله كه مرد نيكوسيرتى به جاى او نصب آمد.

[سنه 98 هجرى-سنه 716 مسيحى]

آسيا- حركت سليمان به سمت حلب و نزول او در مرج دابق و اقامت در اين محّل و مامور كردن مسلمه برادر خود را به لشكر كشيدن به جانب قسطنطنيه،فرستادن يزيد بن مهلب والى خراسان لشكرى جرّار به طرف جرجان و طبرستان و مصالحه اهل ايندو ولايت با لشكر يزيد و فتح قهستان 1و طغيان اهل جرجان پس از صلح و محاصره كردن قشون يزيد اهل جرجان را و غلبه كردن بر آنها بعد از هفتماه،گويند يزيد در طغيان اهل جرجان قسم خورد كه اين‌بار چون بر اين جماعت غلبه كنم از خون آنها آسيا بگردانم و از آرد آن آسيا نان خورم و چنانكه گفته بود كرد،و چهل هزار نفر از اهل جرجان بكشت،و شهر جرجان را او بنا كرده است،فتح حصار مراثه از يمن كه نزديك به ملطيه و معدن نمك عربستان از آن محل است به دست عساكر اسلام 2،زلزله شديد در غالب ربع مسكون كه ششماه طول كشيد.

[سنه 99 هجرى-سنه 717 مسيحى]

آسيا- وفات سليمان بن عبد الملك در ماه صفر كه خلافتش دو سال و پنجماه و پنجروز بود و در دابق از خاك قنسّرين درگذشت،خلافت عمر بن عبد العزيز كه در زمان خلافت خود سّب امير المؤمنين على عليه السّلام را نهى و متروك ساخت-طغيان اتراك در آذربايجان و كشتن جماعتى از مسلمين و فرستادن عمر بن عبد العزيز حاتم بن نعمان باهلى را به آن مملكت و قتل كردن نعمان در آذربايجان،عزل كردن عمر يزيد بن مهلب را از عراق.

اروپا- گويند چون سليمان بن عبد الملك برادر خود مسلمه را مامور جنگ قسطنطنيه كرد لئون نام از طرف آذربايجان به او پيوست و با مسلمه به قسطنطنيه رفت و به راهنمائى او قسطنطنيه را محاصره كرده استيلاى تامى يافت،اهالى قسطنطنيه چون خود را مستأصل ديدند با لئون مواضعه نموده گفتند اگر قشون عرب را دفع كنى تو را سلطان خود مائيم.لئون آذوقۀ لشكر اسلام را پراكنده ساخت و كار مسلمانان به سختى كشيد و مسلمه بى نيل مقصود بازگشت و چون اين خبر به سليمان رسيد از غصّه هلاك شد، بعضى گفته‌اند بدى هوا و قوّت بحرى قشون قسطنطنيه مانع دخول مسلمه و غلبه او به قسطنطنيه گرديد به‌هرحال لشكر اسلام بدون پيشرفت در اينسال از آنحدود بازگشتند.

بعقيدۀ بعضى عمر بن عبد العزيز خود متوجّه آنطرف گرديده مسلمه را مراجعت داد، سلطنت لئون سيم در قسطنطنيه.

[سنه 100 هجرى-سنه 718 مسيحى]

آسيا- خروج شوذب كه اسم او بسطام و از بنى يشكر بود در جوخى كه قريه‌ايست از اعمال واسط و فرستادن عبد الحميد والى كوفه به حكم عمر بن عبد العزيز محمد بن جرير بن عبد اللّه بجلى را با دو هزار نفر به مدافعۀ او،نوشتن عمر نامه به شوذب و از جهة خروج او پرسيدن و اظهار داشتن كه قبل از خونريزى نزد عمر آيد و مباحثه نمايد و هريك بر حق باشند امر او را باشد و قبول كردن شوذب و فرستادن دو نفر را نزد عمر و مباحثه عمر با آنها و ملزم شدن يكى از آنها و انكار آن ديگرى و محمد بن جرير در مقابل خوارج بود و هيچيك متعرض هم نشده منتظر معاودت رسولان شوذب بودند،طلبيدن عمر بن عبد العزيز يزيد بن مهلب را از خراسان و آمدن او به بصره در حالتيكه پسر خود مخلّد را در خراسان به جاى خود برقرار كرده و فرستادن عدى بن ارطاة موسى بن الوجيه الحميرى بحكم عمر يزيد را مغلولا نزد او و حبس كردن عمر او را به جهة اينكه مبلغى كه بايد به بيت المال ايصال نمايد ننموده و يزيد در حبس عمر بن عبد العزيز بود تا عمر وفات كرد.

ابتداى دعوت بنى عباس كه محمّد بن على بن عبد اللّه بن عباس هفتاد نفر را به امصار فرستاد تا براى او بيعت بگيرند و خود در شراة و حميمه كه جايگاهى است مابين دمشق و مدينه منزل 1نمود،دعوت عمر ملوك هند 2را به اسلام و قبول كردن جيشة بن ذاهر ايندعوت را به جهة حسن سيرت عمر،و مامور كردن عمر بن عبد العزيز عمرو بن مسلم برادر قتيبه را باين سرحد