برگه:MarghadeAgha.pdf/۵۲

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

معلوم شد استعلام می‌کند: «چه خبر است». چون اغلب برای تنبیه عوام به جای حرف زدن به همین اشارت قناعت می‌کرد. «نوکلایه»ای‌ها از این عادت او خبر داشتند. «ستار» به احترام او‌ ایستاد.

از زن‌ و مرد همه متوجه آقا شدند. هیچ جنبنده‌ای دیگر قدرت خودرأیی نداشت.

زن سوزنساز فورأ دوید و دامان ردای دراز آقا را گرفت و گفت:

«به فریاد مسلمانان برس، ‌ای آقا، دین خدا را حفظ کن. »

آقا با دست اشاره به سکوت کرد، ولی آن زن ساکت نمی‌ماند.

پی در پی حرف می‌زد. مخصوصاً وقتی چشمش به عیال «شیخ ملاجانی» رفیق قدیمش افتاد، معلوم نبود او دیگر از کجا به واقعه پی‌برده است.

هر قدر پیش می‌آمد، صدایش بلندتر می‌شد.

او و عیال «قربانعلی سوزنساز» هر دو جری و در زبان‌آوری در بین زن‌های «نو کلایه» بی‌نظیر بودند.

چندان احتیاجی به همه‌ی زن‌های دیگر نبود. هیچ

کدام در حرف زدن به هم فرصت نمی‌دادند. «ملارجب علی»

۵۱