قعر دریا و انتهای جهنم هم از اصل تاریخ این واقعه مجهولتر نبودند.
«ملارجب علی بستسری» که ملا نداشتن «نوکلایه» را غنیمت شمرده، از راه دور به آن ناحیه شتافته بود، در اثبات کرامات و حقانیت آنچماق کنس، دلایلی از کتب «طوسی» و «کلینی» درضمن وعظهای متواتر خود به میان آورده بود که برای اطمینان «نو کلایه»ایها کافی و بسیار طرف توجه واقع شد.
به نحوی از این کتب، این ملای شیعه اخبار را جمع کرده و باحالت حاضر آن بزرگوار، بالصراحه و به اسم وفق داده بود که لازم میآمد، این قوهی علمی را فقط از مهارت بیان كل، و از علم خود آقا دانست.
یك شب دزدی به خانهی او آمده، گاو دوشا را از طویله بیرون میکشید. در اثنای خارج شدن، پای آن دزد به در گاه چسبید، در، استحکام و قراری نداشت، در و دزد هر دو به زمین افتادند.
اهل خانه بیدار شدند، چون مهتاب بود، به كمك سگها آن بیچاره را دستگیر کردند. دیدند سرش شکسته است، خون میآید.
فردا شهرت دادند آن بزرگوار منزوی در جنگل،