پرش به محتوا

برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۸۵۲

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
— ۲۴۰ —

۴۳۵ – ط

  ای سروبالای سهی کز صورت جان آگهی[۱] وز هر که در عالم بهی ما نیز هم بد نیستیم  
  گفتی برنگ من گلی هرگز نبیند بلبلی آری نکو گفتی ولی ما نیز هم بد نیستیم  
  تا چند گوئی ما و بس کوته کن ای رعنا و بس نه خود توئی زیبا و بس ما نیز هم بد نیستیم  
  ای شاهد هر مجلسی و آرام جان هر کسی گر دوستان داری بسی ما نیز هم بد نیستیم  
  گفتی که چون من در زمی دیگر نباشد آدمی ایجان لطف و مردمی ما نیز هم بد نیستیم  
  گر گلشن خوشبو توئی ور بلبل خوشگو توئی ور در جهان نیکو توئی ما نیز هم بد نیستیم  
  گوئی چه شد کان سروبن با ما نمیگوید سخن گو بیوفائی پر مکن[۲] ما نیز هم بد نیستیم  
  گر تو بحسن افسانهٔ یا گوهر یکدانهٔ از ما چرا بیگانهٔ ما نیز هم بد نیستیم  
  ای در دل ما داغ تو تا کی فریب و لاغ تو گر به بود در باغ تو ما نیز هم بد نیستیم  
  باری غرور از سر بنه و انصاف درد من بده ای باغ شفتالو و به ما نیز هم بد نیستیم  
  گفتم تو ما را دیدهٔ وز حال ما پرسیدهٔ پس چون ز ما رنجیدهٔ ما نیز هم بد نیستیم  
  گفتی به از من در چگل صورت نبندد آب و گل ای سست مهر سخت دل ما نیز هم بد نیستیم  
  سعدی گر آن زیباقرین بگزید بر ما همنشین گو هر که خواهی برگزین ما نیز هم بد نیستیم[۳]  

۴۳۶ – ط

  عمرها در پی[۴] مقصود بجان گردیدیم دوست در خانه و ما گرد جهان گردیدیم  
  خود سراپردهٔ قدرش ز مکان بیرون بود آنکه ما در طلبش جمله مکان[۵] گردیدیم  
  همچو بلبل همه شب نعره زنان تا خورشید روی بنمود چو خفاش نهان گردیدیم  
  گفته بودیم بخوبان که نباید نگریست دل ببردند و ضرورت نگران گردیدیم  

  1. در نسخ چاپی: ما نیز هم بد نیستیم.
  2. تو بیوفا یاری مکن.
  3. در بیشتر نسخه‌ها بیت ۷ و ۹ و ۱۰ و ۱۱ و ۱۲ نیست.
  4. از پی.
  5. کون و مکان.