این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
باب هفتم
— ۱۹۰ —
دوم پرده بر بی حیایی متن | که خود میدرد پردهٔ خویشتن | |||||
ز حوضش مدار ای برادر نگاه | که او[۱] میدرافتد بگردن بچاه | |||||
سوم کژ[۲] ترازوی ناراست خوی | ز فعل بدش هرچه دانی بگوی |
حکایت
شنیدم که دزدی درآمد ز دشت | بدروازهٔ سیستان برگذشت[۳] | |||||
بدزدید بقال ازو نیمدانگ | برآورد دزد سیهکار بانگ | |||||
خدایا تو شبرو بآتش مسوز | که ره میزند سیستانی بروز[۴] |
حکایت
یکی گفت با صوفیی در صفا | ندانی فلانت چگفت از قفا؟ | |||||
بگفتا خموش ای برادر بخفت[۵] | ندانسته بهتر که دشمن چه گفت؟ | |||||
کسانی که پیغام دشمن برند | ز دشمن همانا که دشمن ترند | |||||
کسی قول دشمن نیارد بدوست | جز آنکس که در دشمنی یار اوست |
- ↑ خود.
- ↑ کم.
- ↑ در بعضی از نسخهها این بیت نیز هست:
چو چیزی خرید او ز بقال کوی ز ماکول و طعمی که بایستش اوی و در بعضی از نسخههای متأخر:
ز بقال آن کوی چیزی خرید وزان چیز بیچاره خیری ندید - ↑ در بعضی از نسخههای چاپی افزودهاند:
بشب هستم از فعل خود خوفناک بروز این ندارد ز کس ترس و باک و در یک نسخهٔ قدیمی این بیت بیتناسب در اینجا هست:
چه نیکو زد این رمز مرد دلیر ز خود وز خفتان نگشتیم سیر - ↑ نهفت.