او فی الارضِ یات بها اللهُ. حبشی این سخن بشنید بنالید و بزارید و آب حسرت و ندامت از چهره ببارید، آوردهاند که نفسی از سینهٔ پر درد برآورد و جان بحق تسلیم کرد.
صالح از دشمن اندیشه کند که نباید که فردای قیامت بر حال تباه او بخندد، و عارف از دوست شرم دارد که همین دم نپسندد[۱] که قیامت بعیدست و حق ملازم حبل الورید.
رضای دوست بدست آر و دیگران بگذار | هزار فتنه چه غم باشد ار برانگیزند؟ | |||||
مرا چو با تو که مقصودی آشتی افتاد | رواست گر همه عالم بجنگ برخیزند | |||||
تَعالَوا نَطب عَیشا و نَرتعُ عادة | وان لم یکن عیش العذول یطیب | |||||
اذا ما تراضَینا و صُوَلح بیننا | دَعِ الناسَ یَرضوا تارة و یَعیبُ |
یاایها الذین آمنوا اتقوالله. ای دوستان خدای تعالی بتقوی میفرماید و نشان دوستی فرمانبردنست تو که دعوی دوستی خدای عزوجل کنی پرهیزکاری کن چنانکه فرموده است. نکنی دعوی بیبینت آورده باشی ترسم که ثابت نشود.
ترسم نرسی بکعبه ای اعرابی | کاین ره که تو میروی بترکستانست |
مخالفت صفت دشمنانست از دوستان نپسندند ولا تکونوا کالذین نسو الله فانسیهم انفسهم همچون کسانی مباشید که کلمهٔ توحید ترک دادند و فرمان خدای تعالی فراموش کردند لاجرم دَرِ معرفت باری عز اسمه بر ایشان بسته شد که من عَرفَ نفسه فقد عرف رَبه. خویشتنشناسی نردبان بام معرفت الهیست هر که خویشتن نشناس است شناسای حضرت عزت
- ↑ به بیند.