برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۲۴۴

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
باب پنجم
— ۱۳۰ —

این بگفت و سفر کرد و پریشانی او در من اثر[۱]

  فَقدتُ زمانَ الوصلِ وَالمرء جاهل بقدر لَذیذ العیش قبلَ المصائب  
  باز آی و مرا بکش که پیشت مردن
خوشتر که پس از تو زندگانی کردن  

امّا بشکر و منت باری پس از مدتی باز آمد آن حلق داودی متغیر شده و جمال یوسفی بزیان آمده و بر سیب[۲] زنخدانش چون به گردی نشسته و رونق بازار حسنش شکسته متوقع که در کنارش گیرم کناره گرفتم و گفتم

  آن روز که خطّ شاهدت بود صاحب نظر از نظر براندی  
  امروز بیامدی بصلحش کش فتحه و ضمه بر نشاندی  
  تازه بهارا ورقت زرد شد دیک منه کاتش ما سرد شد  
  چند خرامی و تکبر کنی دولت پارینه تصور کنی  
  پیش کسی رو که طلبکار تست ناز بر آن کن که خریدار تست  
  سبزه در باغ گفته‌اند خوشست داند آنکس که این سخن گوید  
  یعنی از روی نیکوان خط سبز دل عشاق بیشتر جوید  
  بوستان[۳] تو گندنازاریست بس که بر می کنی و میروید  
  گر صبر کنی ور نکنی موی بناگوش
این دولت ایام نکوئی بسر آید  
  گر دست بجان داشتمی همچو تو بر ریش
نگذاشتمی تا بقیامت که بر آید  

  1. اَثَر کرد.
  2. ص: و سیب.
  3. باغ روی.