برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۱۲۳۲

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
— ۱۸۲ —

  سر خصمت بگرز کوفته باد بیروان اوفتاده در صف جنگ  
  خون و دندانش از دهن پرتاب چون اناری که بشکنی بدو سنگ  

* * *

  چنانکه مشرق و مغرب بهم نپیوندند میان عالم و جاهل تألفست محال  
  و گر بحکم قضا صحبت اتفاق افتد بدانکه هر دو بقید اندرند و سجن و وبال  
  که آن بعادت خویش انبساط نتواند وز این نیاید تقریر علم با جهال  

* * *

  خواجه تشریفم فرستادی و مال مالت افزون باد و خصمت پایمال  
  هر بدیناریت سالی عمر باد تا بمانی ششصد و پنجاه سال  

* * *

  کسان که تلخی حاجت نیازمودستند ترش کنند و بتابند روی از اهل سؤال  
  ترا که میشنوی طاقت شنیدن نیست قیاس کن که درو[۱] خود چگونه باشد حال؟  

* * *

  بمرگ خواجه فلان هیچ گم نگشت جهان که قائمست مقامش نتیجهٔ قابل  
  نگویمت که درو دانشست یا فضلی که نیست در همه آفاق مثل او فاضل[۲]  
  امید هست که او نیز چون بدر میرَد بنیکنامی و مقصود همگنان[۳] حاصل[۴]  

* * *

  خطاب حاکم عادل مثال بارانست چه در حدیقهٔ سلطان چه بر کنیسهٔ عام  
  اگر رعایت خلقست منصف همه باش نه مال زید حلالست و خون عمرو حرام[۵]  

  1. ورا.
  2. جاهل (در نسخهٔ چاپی)
  3. امرئه (در نسخهٔ چاپی)
  4. این قطعه در نکوهش است.
  5. نه خون زید حلالست و مال عمرو حرام.