این برگ همسنجی شدهاست.
۱۴ | مجلهٔ جُندیشاپور
حماسی ایران منعکس شدهاست. در دوران شهریاری نوذر که از آغاز توأم با آشوب و بیداد است آمده که، فرّه از وی گسست.[۱] نوذر که میبیند آشوب و شورش در کشور همهگیر است، سام و بزرگان را فرا میخواند. با آمدن سام، بزرگان و پهلوانان نزد او میشتابند و از او میخواهند که فرمانروایی کشور را قبول کند و تاج بر سر نهد و آشوب و اغتشاش را فرو نشاند. از او می خواهند مسئولیتی رابه عهده گیرد که او هنوز از اندیشیدن بدان بیگانه است.[۲]
چه باشد اگر سام یل پهلوان | نشیند بر این تخت روشن | |||||
جهان گردد آباد با داد او | بر اویست ایران و بنیاد او[۳] |
اما سام هرگز در اندیشهٔ قبول چنین مسئولیتی نیست. چنانکه این امر بارها برای زال و رستم و گیو در طی ماجراهای بعدی تکرار میشود. سام به نوذر که فرّه از وی گسسته است نیز وفادار است و پیشنهاد آنان را بدین گونه پاسخ میگوید:[۴]
بدیشان چنین گفت سام سوار | که این کی پسندد ز ما کردگار | |||||
که چون نوذری از نژاد کیان | بتخت کیی برکمر بر میان | |||||
خود این گفت یارد کسی در جهان | چنین زهره دارد کسی از مهان | |||||
اگر دختری از منوچهر شاه | برآن تخت زرین شدی با کلاه[۵] | |||||
نبودی جز خاک بالین من.... |