باهند بوده - چه به اختیار و به عنوان کوچ قبایل و مسافرت های زیارتی، و چه به اجبار جنگ و جهادهای امثال محمود غزنوی- وقتی حتی شاعری چون ناصر خسرو که هرگز او را به مال و جاه وحشم نمی شناسیم با «غلامکی هندو» ولابد به عنوان خدمتگاری، پا در آن سفر می نهد - می توان استنباط کرد که پس لابد «غلامان هندو» که به دنبال آن جنگ ها و غارت ها به خراسان کشیده شده بوده اند؛ به آن اندازه در خراسان توزیع شده بوده اند که بتوان گفت هر يك ازيیشان با خود چیزی از آداب و مذاهب مختلف هندی و آن معتقدات را به گوش روشنفکر معاصر خراسان رسانده باشد و بدل شده باشد به مرجع دست اول و زنده ای برای آموختن آداب ریاضت و جوکیگری (یوگا) و سلوك و دریافت معنی برهمن و ودانتا و نیروانا.
نکته دیگری که درین زمینه به آن کمتر توجه شده است اختلاف عمیقی است که میان عرفان اسلامی ایران و عرفان چین و هند وجود دارد. و آن اینکه در شرق اقصی (چین و ژاپن) با «زن» Zen و در هند با «یوگا»، نوعی نظم فکری و بدنی می دهند به مرد اندیشمند ؛ چراکه اساس ادیان آن سمت ها بر عقاب و عتاب خالق از مخلوق نیست؛ بلکه بر مقداری اخلاقیات و اساطیر است در حوزه های چندگانه پرستی؛ که نظم پذیر نیستند؛ به آن حد که در مذاهب یکتاپرستی می شناسیم. و مادرین جا با تساهل عرفان، که گاهی با جو کیگری و ریاضت نیز در آمیخته - از نظم شدید مذهب، باعقاب و عذاب سختش و با یکتاپرستی بی چون و چرایش می گریزیم؛ که خود نوعی استبداد عالم بالاست و مثل اعلاست برای استبداد عالم پایین.