منافع اکثریت فدا می شود. یا به گفته مارکس هر جا که مبارزه طبقاتی فقرا با اغنیا هست. یعنی سراسر تاریخ ما. پس به عنوان ظرف زمان، زادگاه اصلی روشنفکری درین حوزۀ تاریخی معین نیز مثل هر حوزه تاریخی دیگر- تمام لحظات تاریخی است. و روشنفکر کسی است که در هر آنی به گردش امر مسلط خالی از اندیشه معترض است. چون و چرا کننده است. نفی کننده است. طالب راه بهتر و وضع بهتر است و سؤال کننده است و نپذیرفتار است. و به هیچ کس و هیچ جا سر نسپارنده است. جز به نوعی عالم غیب، به معنی عامش، یعنی به چیزی بر تر از واقعیت موجود و ملموس که او را راضی نمی کند. و به این دلیل است که می توان روشنفکران را دنبال کنندۀ راه پیمبران خواند که چون اکنون دوره ختم پیمبری است (و اشتباه سیدباب و بهاء الله و دیگر مذهب سازان اخیر، درین که همین نکات را متوجه نبودند) و اندیشه و اندیشندگی دیگر نمی تواند و نیازی هم نیست که در لباس ماوراء طبیعت و از زبان عالم غیب عرضه بشود؛ ناچار اندیشمندان و متفکران و روشنفکران بار پیمبران را به دوش می برند. یعنی که بار امانت را و آنهم بی هیچ فخر فروختنی یا در پس پرده اسرار نهان شدنی یا آیه نازل کردنی یا ادای کتاب آسمانی و وحی را در آوردن. که راه وحی قرن هاست که بسته است.
يك نكته فرعی که برین بحث تاریخی -اساطیری - روشنفکری مترتب است اینکه میدانیم «معجزه» از شرایط و لوازم پیغمبری است. چرا که آخر چه کسی قادر است که در رابطه آدمیزادی با عالم بالا نظارت کند ؟ یعنی که بتواند شهادت دهنده باشد و تصدیق کننده - رابطه «پیغمبری» را با عالم غیب؟ جزيك «معجزه»؟ به عنوان «دلیل»