پرش به محتوا

برگه:Iranians and Greeks according to Plutarch.pdf/۹۴

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

چگونگی را خبر داد از این جهت آنان بی‌درنگ به سوی جنگ‌گاه دویدند که یاوری نمایند و چون بدانجا رسیدند ناگهان یونانیانی که هوادار دشمن بودند آهنگ اینان کردند.

آریستیدیس چون چنان دید آنان را به خدایان یونان سوگند داد که دست به جنگ باز نکنند و در برابر کسانی که به یاوری جانبازان راه آزادی یونان می‌شتابند مانع نباشند و چون دید که آنان پروای سوگندهای او را ندارند و به جنگ آماده شده‌اند از شتافتن به یاوری لاکیدومنیان چشم پوشیده با این دسته که پنج هزار تن بودند به جنگ ایستاد.

ولی اندکی نگذشت که بیشتر اینان دست از جنگ برداشتند زیرا ایرانیان شکست یافته برگشته بودند.

گفته‌اند، تندترین کشاکش با مردم ثبیس روی می‌داد زیرا آنان در میان لشکریان دشمن از همه دلیرتر و از همه نیرومندتر بودند که پیش دسته‌های دیگر افتاده بیش از همه غیرت از خود می‌نمودند و این کار را نه به دلخواه خود می‌کردند بلکه اختیار ایشان به دست بزرگانشان می‌بود ناگزیر از این کار و کوشش بودند.

باری سپاه یونان که هر یکی در جای خود جداگانه جنگ می‌نمود پیش از همه لاکیدومنیان فیروزی به دست آوردند و دشمن را از جلو برداشتند و یک‌تن اسپارتی که نامش اریمنستوس[۱] بود سنگی بر سر ماردونیوس زده او را بکشت و بدین‌سان همه سپاه ایرانی شکست خورده به میان دیوارهای چوبی خود پناه بردند.

سپس هم آتنیان ثبیس را شکسته سیصد تن برگزیدگان ایشان را بکشتند چنانکه گفته‌اند از همگی سپاه دشمن که سیصد هزار تن بوده تنها چهل هزار تن رها شده به سرکردگی آرتابازوس[۲] جان به در برد دیگران همه نابود گردیدند.

ولی از سپاهیان یونان تنها یک هزار و سیصد و شصت مرد گشته گردید[۳]، که پنجاه و دو تن از اینان از آتنیان و همگی از تیره آیانتیس[۴] بودند و چنانچه کلیدیموس[۵] آورده اینان با


  1. Arimnostus
  2. Artabazus
  3. از همین گفته‌های خود تاریخ‌نگار پیداست که شمارها بنیادی ندارد. زیرا با آن دلیری که خود تاریخ‌نگار از ایرانیان نقل کرده می‌گوید اسپارتیان از روبه‌رو شدن با آنان بیمناک بودند چگونه می‌توان یاور کرد که از یک‌سوی دویست و شصت هزار تن گشته گردیده و از سوی دیگر تنها بیش از هزار و سیصد و شصت تن نابود نشده باشد، پیداست که شمارش درستی در میان نبوده و یک رشته گزافهایی بر زبان یونانیان افتاده بود و پلوتارخ آنها را در کتاب خود آورده است.
  4. Aeantis
  5. Clidemus