پرش به محتوا

برگه:Iranians and Greeks according to Plutarch.pdf/۶۴

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

من که به اینجا آمده‌ام تا شکوه و بزرگی پادشاه را هر چه بیشتر سازم هرآینه از فرمانبرداری قانون سرباز نخواهم زد. زیرا این فرمانبرداری مایه خرسندی آن خدایی است که آن کشور را بزرگ گردانیده و به این پایه رسانیده بلکه کوششهایی نیز خواهم کرد که نماز برندگان بر پادشاه هر چه بیشتر گردد.»

آرتابان پرسید: آیا به پادشاه بگویم شما کیستید؟. زیرا آنچه از گفتارتان پیداست شما آدمی عادی نمی‌باشید! ثمیستوکلیس پاسخ داد: «کسی جز از خود پادشاه این مطلب را باید نداند.» این داستانی است که فانیاس می‌گوید: اراتوستنیس[۱] این جمله را هم بر او می‌افزاید که زن ارتریا[۲] که آرتابان او را نگاه داشته بود میانجیگری کرد تا ثمیستوکلیس خود را به آرتابان رسانیده گفتگو نمود.

باری چون او نزد پادشاه رسید سر فرودآورد همچنان خاموش بایستاد تا آنگاه که پادشاه به ترجمان دستور داده از او پرسید: تو کیستی؟ او به پاسخ برخاسته گفت:!

ای پادشاه! من ثمیستوکلیس آتنی هستم که یونانیان مرا دور رانده‌اند اگرچه بدیهای بسیار به ایرانیان کرده‌ام، لیکن نیکیهایم نیز کم نیست. زیرا من بودم که یونانیان را بازداشته نگذاردم از دنبال ایرانیان بتازند. زیرا پس از آنکه به رهایی کشور خود کوشیده و فیروزمند گردیده بودم بایستی بر ایرانیان مهربانی دریغ نسازم. همشهریان خود من دیده‌اند که من چه نیکیها به ایران کرده‌ام کنون شما به آنان نمودار سازید که چگونه به پاداش نیکی بیشتر می‌کوشید تا به فرمان راندن و چیرگی نشان دادن. اگر شما مرا آزاد کنید یک یاوری را از آن خودتان آزاد ساخته‌اید و اگر نابودم گردانید یک دشمنی را از آن یونان نابود گردانیده‌اید. همچنین سخن از خواست خدا به میان آورده خوابی که در خانه نکوگینیس دیده بود بازگفت. نیز فرمانی را که به دستیاری کاهن دودنا[۳] از زیوس یافته بود بدین مضمون: نزد کسی رو که نام مرا دارد بازنمود و گفت چنین دانسته که پادشاه و زیوس هر دو بزرگ هستند و هر دو پادشاه می‌باشند.

پادشاه خاموشانه به سخن او گوش می‌داد و با آنکه از دلاوری و سنگینی او در شگفت بود این هنگام هیچ پاسخی به او نگفت.

ولی چون با نزدیکان و رازداران خود فرا نشست شادی بسیار نموده از خوشی بخت خود


  1. Eratosthnesc
  2. Eretria
  3. Dodona