آن برانگیخت که چادر آن پادشاه خودرأی را براندازند و اسبهای او را نگذارند در گروبندی شرکت نماید.
ثوکودیدیس[۱] مینویسد که او از خشکی به دریای آییگای رسیده در آنجا در پودنا[۲] در کنار ثرمی[۳] به کشتی نشست بیآنکه کسی او را بشناسد. لیکن چون میدید که باد کشتی را به سوی ناکسوس[۴] میبرد و آتنیان این زمان گرد این شهر را فروگرفته بودند از این جهت سخت بر خود ترسیده ناگزیر چگونگی را به ناخدا و کشتیبان خبر داد و به آنان گاهی لابه کرده به التماس خواستار میشد که به کنار دریا نزدیک نشوند و گاهی بیمشان داده میگفت:
اگر شما به کنار نزدیک شوید من به آتنیان خواهم گفت اینان نه اینکه مرا نمیشناختند و در کشتی خود جا دادند بلکه رشوه از من گرفته و به خیانت این کار را نمودند.
با این لابه و تهدید آنان را بر آن واداشت که به کنار نزدیک نشوند و راه خود را پیش گرفته او را به آسیا برساندند.
مقدار انبوهی از دارایی او را دوستانش از آتن بیرون آورده به آسیا نزد وی فرستادند.
ولی گذشته از اینها مالهای دیگری از او به دست آمد که از آن توده گردید و میزان آن هشتاد تا لنت بود، بدانسان که ثئوپومپوس[۵] مینویسد تا صد تا لنت میرسیده درحالیکه پیش از درآمدن به کارهای توده همه دارایی او به سهتا لنت نمیرسیده.
چون او به کومی[۶] فرا رسید در آنجا دانست که در سراسر دریا کسانی در جستجوی او میباشند.
به ویژه در ارقوتلس[۷] و پوسودوروس[۸] زیرا آهویی گردیده بود که شکار کردنش بسیار گرانبها بود و پادشاه ایران آشکار اعلان کرده بود که هر که او را دستگیر کرده نزد او ببرد دویست تا لنت پاداش دریافت دارد.