فردا سورنا به نزدیک دیوارها آمده و به رومیان دشنام داده میگفت اگر میخواهید من بر شما ببخشم باید کراسوس و کاسیوس را دست بسته به من بسپارید رومیان چون دانستند که مقصود ریشخند و طعنه بود سخت غمناک گردیدند و با کراسوس گفتگو کرده از او خواستار شدند که از امید بیجایی که به یاری اینان دارد چشم بپوشد و تصمیم به کوچیدن و گریختن بگیرد.
این تصمیم که بایستی در پرده بماند و کسی پیش از حرکت آن را نداند کراسوس اندروماخوس[۱] نامی را که مرد خیانتکاری بود از آن خبردار ساخته به جای خویش که هم او را برای خود راهنما برگزید. اشکانیان تا میتوانستند رومیان را میپاییدند ولی این مخالف رسم ایشان بود که شب جنگ نمایند و شبانه جنگ نمیتوانستند به همین جهت بود کراسوس شب را برای کوچیدن برگزید.
ولی اندروماخوس چون با رومیان بیرون آمد همه میکوشید آنان را دور نبرد و از اشکانیان بسیار دور نسازد و این بود آنان را میگردانید و به این سو و آن سو میپیچانید تا به میان لجنزاری رسانیده در آنجا گرفتار سختی و زحمت گردانید.
برخی از ایشان که آن آواره گردانی اندروماخوس را دیدند، نادرستی او را دریافته از پیروی بازایستادند. از جمله کاسیوس از راه به کارهای بازگشته راهنمایانی از عرب به او گفتند باید منتظر شد تا ماه از برج کژدم (عقرب) بیرون رود.
کاسیوس گفت من از کمان (قوس) بیشتر میترسم.[۲] این گفته با پانصد سوار راه سوریا را پیش گرفته خود را رها کرد. نیز کسانی راهنمایان درستکاری پیدا کرده خود را به کوه سیناک[۳]رسانیده پناهگاهی برای خود به دست آوردند و اینان پنج هزار تن به سرکردگی اوکتاویوس بودند که مرد دلیر و جوانمردی بود.
اما کراسوس بیچاره تا هنگام روشنی راه رفته و باز در میان سختیها گرفتار مانده و هنوز فریب اندروماخوس را میخورد. این زمان بر سر او چهار دسته پیاده و اندکی سواره و چهار