پرش به محتوا

برگه:Iranians and Greeks according to Plutarch.pdf/۴۳۲

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

در این میان دیده‌بانان بازگشته چنین خبر آوردند که کسی را ندیده‌اند جز اینکه جای پای اسب بسیاری را دیده و چنین دریافته‌اند که سوارگان برگشته و بگریخته‌اند. از این خبر کراسوس بسیار امیدوار گردیده رومیان بدگوییها از پارثیان می‌کردند و می‌گفتند.

آنان این دلیری را ندارند تا جنگ روبرو نمایند. ولی کاسیوس بار دیگر با کراسوس گفتگو کرده از او خواهش نمود که سپاه را چند روزی در یکی از شهرهای سرحدی برای آسایش نگاه دارد تا خبر درستی از دشمن به دست بیاید یا اینکه روی به سوی سلوکیا روانه شده کنار رود را از دست ندهد و بدین‌سان قایقها بتواند آذوقه به لشکر برساند، می‌گفت:

و آنگاه رود مانع از آن است که اگر جنگی روی داد دشمن ما را از هر سوی احاطه کند.

کراسوس که می‌خواست اندیشه به کار برده درباره پیش رفتن و ایستادن در آنجا تصمیمی بگیرد ناگهان مرد عربی به نام آریام‌نس[۱] که رئیس عشیره و مردی حیله‌باز بود به لشکرگاه رومیان درآمد و می‌توان گفت از همه پیشامدهایی که دست به هم داده آن لشکر را نابود ساخت بزرگ‌تر و کارگرتر همین آمدن او بود.

یکی از سپاهیان کهن پومپیوس که همراه این لشکر بود و او را می‌شناخت یادآوری کرد که پومپیوس نوازشهایی درباره او کرده و خود یکی از هواخواهان رومیان می‌باشد.

با آنکه این مرد را این زمان سردار اشکانی دستورهایی داده و به اینجا فرستاده بود تا کراسوس را فریب داده از کنار رود و زمینهای ناهموار به دشت هموار بکشاند و به آسانی گرد آنان فروگرفته شود. زیرا اشکانیان آرزویی بزرگ‌تر از آن نداشتند که با رومیان در دشت روبرو شوند.

این بود که مرد عرب چون نزد کراسوس رسید با زبان نرم و کارگری که داشت نخست از پومپیوس ستایشهایی کرده نیکیهای او را درباره خود یاد نمود. سپس ستایش از لشکر کراسوس کرده گفت:

ولی من شگفت از آن دارم که برای چه این همه دیر می‌کنید و بیهوده تدارکها می‌بینید با آنکه شما در این جنگ تنها پای خود را خسته خواهید کرد و سر و کار شما با مردمی است که از مدتها پیش خواسته و دارایی خود برداشته و آماده این هستند که نزد سگان یا هورکانیان گریخته بدیشان پناهنده شوند. و نیز گفت:


  1. Arimnaes