پرش به محتوا

برگه:Iranians and Greeks according to Plutarch.pdf/۴۱۱

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

اندازه ناپسند خواهد بود. درست نظیر آن بود که او به جای معالجه کردن به بیماریها و تبهای همراهان خویش، خود را تسلیم آن بیماریها و تبها می‌گردانید. آیا نباید گفت که بیمار و ناتندرست بودند آن کسانی که لشکرگاه را بالا و پایین رفته و هنوز از این هنگام برای خود رتبه‌های کونسولگری یا پرایتورگری خواستار می‌شدند و اسکیپیو و اسپنثر و دومتیوس را نیز همدست خود ساخته در این باره به کشاکش و گفتگو برمی‌خاستند که آیا رتبه والای کاهنی که قیصر دارد در آن رتبه جای وی را خواهند گرفت؟

اینان کار را چندان آسان گرفته بودند که تو گویی با تیکران پادشاه ارمنستان نبرد می‌نمایند یا با یکی از فرمانروایان نبطی کارزار دارند، نه با قیصری که تا آن هنگام هزار شهر را با شمشیر گشاده و بیش از سیصد گونه مردم را زیردست خود گردانیده و آن همه کارزارها را با جنگجویان گاآول و جرمان انجام داده و در همۀ آنها فیروز در آمده و یک ملیون مردم را دستگیر خود ساخته و به همان اندازه مردم را در رزمگاه‌ها نابود گردانیده است.

به‌هرحال اینان با این خواهشهای خام و گفتگوهای پیچان خود پیشرفت می‌نمودند تا آنجا که به دشت فارسالیا[۱] رسیدند.

در آنجا به پومپیوس فشار آورده او را برانگیختند که شورای جنگی تشکیل دهد و چون تشکیل شد، لابینوس سردار سوارگان پیش از دیگران بپاخاسته چنین سوگند خورد: که من از جنگ بازپس نخواهم گشت مگر پس از شکستن دشمن. دیگران نیز همگی بدانسان سوگند خوردند. همان شب پومپیوس در خواب دید که به تیاتر می‌رود و در آنجا مردم پذیرایی شایانی از او کردند سپس دید پرستشگاه ونوس خدای فیروزمند را با بسیاری از مالهای تاراجی بیاراست.

از این خواب آگاهی دل پیدا کرده بر دلیری می‌افزود و گاهی می‌اندیشید مبادا آن آرایش پرستشگاه ونوس با غنیمتهایی باشد که از لشکرگاه او به دست قیصر بیفتد. زیرا قیصرنژاد خود را به آن خدای مادینه می‌رساند. در بیرون هم یک رشته ترسها و سراسیمگیها در میان لشکر پیدا آمده و چندان داد و فریاد پدید آورد که این آوازها او را از خواب بیدار ساخت.

نیز نزدیک به هنگام بامداد که زمان عوض کردن پاسبانان رسیده بود در لشکرگاه قیصر ناگهان روشنایی بزرگی پدیدار گردید. با آنکه سپاهیان قیصر همه آرمیده بودند و از آنجا یک تکه


  1. Pharsalia