پرش به محتوا

برگه:Iranians and Greeks according to Plutarch.pdf/۳۷

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

از اینجاست که افلاطون گفته او آتنیان را از سپاهیگری ماهرانه به سوی دریاپیمایی و کشتی‌رانی برگردانید.

هم از اینجاست که کسانی نکوهش او کرده می‌گفتند. نیزه و سپر را از دست آتنیان گرفته آنان را به تخته کشتی و پارو بست سیتسیمبروتوس[۱] می‌گوید:

او این تدبیرها را به نام هم‌چشمی با ملتیادیس می‌کرد. باری این موضوع که آیا او پاک‌دلانه و بی‌غرضانه در کار توده مردم دخالت می‌کرد یا نه گفتگویی است که باید فیلسوفان بکنند و به هر حال نتوان انکار نمود که رهایی یونان در هنگام گرفتاری خود از جانب دریا فرا رسید و این کشتیها که ثمیستوکلیس تهیه نمود آتن را پس از ویرانی دوباره آباد گردانید.

اگر گواهی دیگری هم بر این سخن پیدا نکنیم کار خود خشایارشا برای گواهی بس. چه او با آنکه زور و سپاه خشکی را درست و بی‌گزند نگاه داشته بود با این همه پس از شکست در دریا روی به گریختن گذاشت که دیگر خود را برای روبه‌رو شدن با یونانیان توانا نمی‌پنداشت و اینکه ماردونیوس[۲] را در آنجا بازگذاشت من چنان می‌پندارم که جز برای جلوگیری از دنبال کردن یونانیان نبود وگرنه امیدی به زیردست کردن یونان در دل او بازنمانده بود.

گفته‌اند: ثمیستوکلیس سخت آزمند و خواهان توانگری بود. برخی هم گفته‌اند که این آزمندی برای آن بود که همیشه می‌خواست دست او باز باشد تا به خدایان قربانیهای بسیار کرده و در میهمانیهایی که برای بیگانگان تهیه می‌کرد شکوه بسیار نشان بدهد و پیداست که برای این کارها عایدی فراوان دربایست داشت. لیکن برخی تهمت طمع‌کاری زده و گفته‌اند تا آن اندازه خسیس می‌نمود که آنچه آذوقه برای او هدیه می‌فرستادند آن را نیز می‌فروخت و او از دیفیلیدیس[۳] که اسب نگاه می‌داشت کره‌ای خواست و چون دیفیلیدیس از دادن سرباززد او را بیم داده گفت:

به اندک زمانی خانه تو را به اسب چوبینی برمی‌گردانم. مقصودش این بود که میانه او و پاره از خویشانش کشاکش و دعوی پدید می‌آورد.

علاقه‌مندی او به شهرت و شکوه بی‌مانند بود. چنانکه در زمان نوجوانی خود که هنوز


  1. Sitesimbrotus
  2. Mardnius داماد داریوش بزرگ و یکی از سرداران به نام ایران بوده که در لشکرکشی نخستین بر سر یونانیان و در جنگ پلاتای او سردار بود و در این جنگ آخری کشته گردید که داستان آن خواهد آمد.
  3. Diphilides