ایران به دوستان و نزدیکان خود داده برای عروسی خویشتن و آنان که چندی پیش زناشویی کرده بودند جشنی بزرگ برپاساخت.
در این سور پرشکوه چنانکه گفتهاند شماره میهمانان کمتر از نه هزار تن نبوده و او به هر یکی از آنان یک ساغر زرینی بخشید. از دیگر بخششهای او چشم پوشیده تنها این یکی را یاد میکنیم که همه وامهای سپاهیان خود را پرداخت و آن نه هزار و هشتصد و هفتاد تالنت کمابیش بود. آنتیگنیس[۱] که چشم خود را از دست داده بود. با آنکه وامی به کسی نداشت به نیرنگ خود را در فهرست وامداران جا داده و کسی را بر آن واداشت که به دروغ خود را وامخواه او نشان بدهد و بدین نیرنگ پولی دریافت.
لیکن اندکی نگذشت که پرده از روی کار برداشته شده خبر به الکساندر رسید و او چنان برآشفت که دستور داد آنتیگنیس را از سپاه بیرون کنند، با آنکه او سپاهی بسیار دلیری بود که به هنگام جوانی در سپاه فیلپوس زمانی که شهر پرنثوس[۲] را گرد فروگرفته بودند تیری به چشم او زده شد و او بسی آنکه بگزارد آن را از چشمش بیرون آورند و بیآنکه از میدان کناره بگیرد همچنان به جنگ پرداخته دشمنان را پس رانده به شهر بازگردانید. از اینجا بود که نمیتوانست بر چنان بیمهری که الکساندر دربارهی او روا داشته بود تاب بیاورد و پیدا بود که ناگزیر خودکشی خواهد کرد.
از این جهت الکساندر بر او بخشیده نیز اجازه داد که پولی را که بدانسان به نیرنگ گرفته بود برای خود نگه دارد.
سی هزار پسر را که الکساندر به آموزگاران یونانی سپرده و رفته بود تا برگشتن او همه آنان هنر آموخته و بس نیرومند و زیبا گردیده بودند و چندان چابکی و زیرکی از خود مینمودند که الکساندر بیاندازه خرسند گردید. ولی ماکیدونیان از این کار سخت دلگیر شدند و ترس آن را داشتند که الکساندر ایشان را از چشم خواهد انداخت و چون او خواست که سپاهیان بیمار یا فرسوده را به ماکیدونی بازفرستد آنان ناخرسند نموده گفتند این رفتار دور از دادگری و مردانگی است که پس از آن همه جانسپاریها کنون آنان را نه پسندیده با حالی به اینگونه، خود نزد خویشان و دوستانشان بازفرستد که در بیرون آمدن از آنجا بهتر از آن حال را داشتهاند و این بود که از الکساندر خواستار شدند که به همه آنان اجازه بازگشت داده چشم از