پرش به محتوا

برگه:Iranians and Greeks according to Plutarch.pdf/۳۰۹

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

چنانکه هنگامی یکی از ایشان مبلغی پول از او خواست و او دستور به پیشکارش داد که آن پول را بپردازد. پیشکار پاسخ داد که پولی در دست ندارد. فیلوتاس پاسخ داده گفت:

مگر نمی‌توانی چیزی از رختهای مرا بفروشی؟!

لیکن غرور و پنداری که او از راه توانگری پیدا کرده و شکوه و آرایشی که برای خود برگزیده بیش از آن بود که سزاوار یک مرد عادی باشد. زیرا وی بر همه بزرگی فروخته و هرگز دربند آن نبود که از فروتنی و نیکوخویی بزرگی راستینی از خود نشان بدهد و در نتیجه این سهوهای او بود که یک دسته دشمنان و بدخواهانی داشت، چندانکه پارمنیو روزی به او گفت:

پسر من اگر تا به این اندازه بزرگی ننمایی برای تو بهتر خواهد بود.

زیرا بسیار زمان‌ها بود که نزد الکساندر شکایت کرده نسبتهایی به او داده بودند.

از جمله پس از شکست داریوش در کیلیکیا که مالهای بی‌شمار و زنان بسیاری به دست ماکیدونیان افتاد انتیگونه[۱] نامی که زنی از شهر پودنا بود و رخساره دلارایی داشت در میان آنها بود و این زن بهره فیلوتاس گردید. این جوان روزی در باده‌گساری با آن زن که به رسم سپاهیان بی‌پروا سخن گفته لاف می‌زد به معشوقه خود چنین گفت: همه کارهای بزرگ را من و پدرم می‌کنیم و شکوه و فرمانروایی و لقب پادشاهی را این پسرک الکساندر نام می‌برد. رنج از ما و سود از اوست.

آن زن این سخن را پوشیده نداشته با یکی از آشنایان خود در میان گذاشت. آن آشنا هم چنانکه عادت همه مردم است به سومی بازگفته بدین‌سان خبر به گوش کراتروس[۲] رسید که آن زن را با خود نزد الکساندر آورده چگونگی را بازگفت.

الکساندر دستور داد که او همچنان با فیلوتاس روز بگذرد. ولی هر چند گاهی یک‌بار خبر گفته‌های او را به الکساندر برساند. فیلوتاس بدین‌سان گرفتار دام شده و بی‌آنکه چگونگی را بفهمد گاهی در نتیجه خشم و گاهی در سایه خودخواهی از آن سخنان لاف‌آمیز بی‌خردانه بیرون می‌ریخت و همه آنها به گوش الکساندر رسانیده می‌شد و او با همه آگاهی درستی که از درون فیلوتاس پیدا کرده بود باز به روی خود نمی‌آورد. و این یا به جهت اعتمادی بود که به وفاداری پارمنیو داشت یا از ترس نیرویی که پدر و پسر در میان سپاهیان داشتند.


  1. Antigone از شهر Pydna
  2. Craterus