پرش به محتوا

برگه:Iranians and Greeks according to Plutarch.pdf/۲۸۲

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

باری الکساندر آن را نوشید و آن درمان چندان کارگر بود که تا دیری همگی نیروهای زندگی را از بیرون به درون کشید و این بود که بیمار غش کرده بی‌هوش افتاد، ولی دیری نگذشت که در سایه کوشش فیلیپوس همه بیماری رفع شده و الکساندر بهبودی یافته بیرون آمد و ماکیدونیان که از ندیدن او به بیم و اندوه افتاده بودند او را دوباره پیش خود دیده شادمان و دلارام گردیدند.

در این هنگام در لشکر داریوش مردی آمونتاس[۱] نام از یونانیان بود که به داریوش پناهنده شده و او چون الکساندر را نیک می‌شناخت و از این سوی می‌دید که داریوش همه کوشش آن را دارد که در یک تنگه یا گردنه‌ای به دشمن برخورده جنگ نماید این بود که نیک‌خواهانه زبان به اندرز گشاده چنین گفت:

شما بهتر آن است که در همین‌جا که هستید در دشت پهناور و گشاد درنگ کرده منتظر رسیدن دشمن باشید، زیرا برای سپاه انبوهی که با سپاه اندکی روبه‌رو خواهد شد دشت پهناور بهترین جایگاه است.

داریوش به جای اینکه چنین اندرز سودمندی را یاد گرفته به کار بندد. چنین پاسخ داد:

من چون می‌ترسم ماکدونیان آهنگ گریز بکنند و الکساندر گریخته جان به در ببرد این است که می‌کوشم گردنه و تنگه‌ها را برگیرم.

آمونتاس گفت:

چنین ترس بی‌جاست. زیرا آلکساندر نه تنها نخواهد گریخت بلکه با شتاب بسیار آهنگ سوی شما را خواهد کرد که شاید هم اکنون در راه است و به سوی شما می‌شتابد.

باری این اندرز پاک هدر بود و داریوش چادرهای خود را کنده به سوی کیلیکیا روانه گردید. از آن سوی آلکساندر با شتاب آهنگ سوریا داشت و قضا را دو لشکر شبانه از همدیگر بگذشته و این بود که سپس چگونگی را دانسته هر دو بازپس گشتند.

الکساندر از پیشامد سخت خرسند بود و با شتاب بازگشت که جنگ در همان تنگه‌ها روی دهد. اما داریوش می‌خواست که به جایگاه نخستین خود بازگردد چرا که این هنگام که خود را در سرزمین بیگانه می‌دید نیز دریا و کوهستان و رود پناروس[۲] که از آنجا روان است هر کدام جهت دیگری بود که سپاهیان او را بخش بخش گرداند و از آن سوی سوارگان او در این سرزمین پاک بیکاره می‌گردید و بدین‌سان ناراحتی دشمن جبران می‌شد.


  1. Amyntes
  2. Pinarsu