پرش به محتوا

برگه:Iranians and Greeks according to Plutarch.pdf/۲۵۶

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

ولی از مردم آرگوس یک‌تن هم زیر خاک لاکونیا نخوابیده، ولی کنون همه آن حالها تغییر یافته آنتالکیداس که یک‌تن از ایفوران بود از ترس در نهان زن و فرزندان خود را به جزیره کوثرا[۱] می‌فرستد.

در آن حال که دشمن می‌کوشید از رود بگذرد و به شهر هجوم بیاورد اگیسیلاوس نیز در بلندیهای شهر به استواری آنجاها می‌کوشید و آرامی نداشت.

ولی چنین رویداد که چون برفی افتاده و آب رود بس بالا آمده بود از این جهت گذشتن از آن بسیار دشوار شد، نه تنها از جهت فزونی آب بلکه از جهت سردی بی‌اندازه آن نیز.

در همین هنگام اپامی نونداس در جلو تیپهای خود پدیدار بود و چون او را به اگیسیلاوس نشان دادند نگاهی به سوی وی کرده تنها این عبارت را گفت:

«ای مرد دلاور» و چون او به سوی شهر درآمد چنین آرزو داشت که کاری انجام داده نشانه فیروزی از خود در آنجا بازگزارد. ولی نتوانست که اگیسیلاوس را از پناهگاه خود بیرون کشاند و ناگزیر برگشته ویرانی‌کنان روانه گردید.

در این میان دسته‌ای از اسپارتیان فرومایه که از دیرزمان ناراضی از حال خود بودند به قصد سرکشی و بدخواهی به اندازه دویست تن کمابیش گرد آمده و جایگاه استواری را از یک گوشه شهر برای خود پناهگاه گرفته بودند. اسپارتیان بر سر آن شدند که بر آنان تازند ولی اگیسیلاوس چون نمی‌دانست چه نتیجه از آن در دست خواهد بود جلوگیری نموده و خویشتن با رخت عادی و به همراه یک‌تن نوکر به سوی آنان رفته و بدیشان نزدیک شده چنین گفت:

شما فرمان مرا اشتباه فهمیده‌اید. به اینجا نمی‌بایست بیایید بلکه می‌بایست دسته‌ای از شما بدانجا بشتابید.

(جایی را با دست‌نشان داد (و دسته دیگر بدینجا (باز جایی را با دست‌نشان داد).

بدخواهان از این فرمان او سخت شادمان گردیده یقین کردند که اگیسیلاوس پی به راز آنان نبرده است و برای آنکه همچنان راز را در پرده نگاه دارند بی‌درنگ فرمان او را پذیرفته به جاهایی که نشان داده بود روانه شدند.

اگیسیلاوس بدان پناهگاه آنان پاسبانانی از جانب خود برگمارد، سپس هم پانزده تن از بدخواهان را دستگیر کرده شبانه بکشت. ولی پیاپی آن یک نیرنگ بسیار بیمناک‌تری از


  1. Gythera