زیرا اینان که دسته انبوه و بس نیرومندی بودند بیم آن میرفت که به شورش برخیزند و آشوبی پدید آورند.
قانون در این باره بسیار سخت بود. زیرا گذشته از آنکه چنین کسانی از همه احترامهایی بیبهره میگردیدند، زناشویی با آنان هم عیب شمرده میشد. اگر کسی در کوچه به یکی از آنان برمیخورد میتوانست او را بزند و او نمیتوانست ایستادگی یا جلوگیری نماید. نیز بایستی آنان خود را نشورند و رختهای پست در بر کنند و به جامههای خود وصلههای رنگارنگ بزنند و ریش خود را نیمی تراشیده و نیمی ناتراشیده نگاه دارند و جز بااینحال نمیتوانستند از خانه بیرون بیایند.
پیداست که به کار بستن چنین کیفرهایی درباره یک دسته مردمی که بس انبوه و کسانی از ایشان بس ارجمند بودند کار آسانی نبود و از آن سوی در این هنگام جمهوری به چنان سپاهیانی نیاز بیاندازه داشت.
این بود مردم ندانستند چه بکنند و ناگزیر گردیده اختیار را به اگیسیلاوس سپردند که قانون دیگری بگذارد یا آنچه که میشاید انجام دهد. ولی اگیسیلاوس بیآنکه دستی در قانون ببرد و آن را تغییر بدهد به میان تودۀ مردم درآمده چنین گفت:
قانون یک روز بخوابد و پس از آن به همان سختی که داشت به کار رود با این تدبیر هم چاره کار را کرد و هم قانون را از تغییر نگاهداری نمود و چون مردم سخت دلشکسته و نومید بودند برای چاره این کار هم دستهای از جوانان را با خود برداشته آهنگ آرکادیا نمود و در اینجا بیآنکه به جنگ درآید آنان را به تاراج و تاخت برانگیخت و شهر کوچکی را از آن مردم مانتینیا به دست آورده.
بدینسان جوانان را دلیر ساخت و به آنان نشان داد که نه در همه جا شکست بهره آنان خواهد بود.
در این هنگام اپامی نونداس با چهل هزار سپاهی روی به سوی لاکونیا آورده و گذشته از سپاهیان سبک ابزار که همراهاش بودند و گذشته از دستههایی که به قصد تاراج دنبال لشکر او را گرفته و رویهمرفته همگی همراهان او در شماره کمتر از هفتاد هزار شمرده نمیشدند.
این زمان درست ششصد سال میگذشت از آن هنگامی که دوریان به لاکونیا دست یافته و در همه این مدت هرگز روی دشمنی را در این خاک ندیده و هرگز کسی جسارت تاختن به آن سرزمین را نکرده بود.