پهلوی گردونههای ایشان بگذرد چه رسد به کسی که نزدیک «برگزیده» شاهی بیابد و دست به او بزند.
ارتخشثر هم با آنکه در راه هوسرانی برخلاف همه قانونها دختر خود را به زنی گرفته و جز از او هم برگزیدگانی که شماره آنها کمتر از سیصد و شصت زن زیبا نبود در حرمخانه داشت با این همه چون او یک زن را داریوش خواست چنین پاسخ داد که آسپاسیارا زن آزادی است و اختیار خود را دارد که اگر خواست به سوی تو بیاید و اگر نخواست نیاید او را مجبور ساخت.
و گمانش آن بود که هرگز آسپاسیارا به سوی داریوش نخواهد رفت.
ولی برخلاف این گمان چون از دنبال آسپاسیارا فرستادند و چگونگی را به او گفتند وی به سوی داریوش رفت.
از اینجا ارتخشثر به حکم قانون ناگزیر شد که او را به داریوش واگذارد.
ولی در دل خود سخت ناراضی بود و از این جهت اندکی نگذشت که او را از داریوش گرفت و حکم داد که در پرستشگاه دیانا[۱] در هاکباتان (همدان) که ایرانیان «آناهید» مینامند به کار پرداخته با ماندۀ عمر خود را با پاکدامنی در آن کار نیکو به سر دهد.
بدینسان خواست پسر خود را گوشمالی دهد ولی گوشمالی نرم و آبرومندی که با پاکدلی توأم باشد.
ولی داریوش سخت خشمگین گردید و این از آن جهت بود که دل به آسپاسیارا باخته او را بیاندازه دوست میداشت یا از اینکه آن کار پدر خود را از راه اهانت و ریشخند میدانست.
بههرحال تریبازوس چون این چشم او را دریافت همهگونه کوشش به کار برد تا او را هر چه بیشتر خشمگین گرداند.
چرا که خود او نیز چنین خشم را بر ارتخشثر در دل داشت و شرح چگونگی آن این است که مینگاریم.
ارتشخثر که دختران بسیار داشت وعده داده بود که آپاما[۲] نامی را به فارنابازوس و رهودوگونه[۳] نامی را به ارونتیس[۴] و آمستریس را به تریبازوس به زنی بدهد.